اطلاعات یاران امامان | |
---|---|
محل زندگی | کوفه |
از یاران | امام علی(ع) |
فعالیتهای اجتماعی | شرطة الخمیس |
اَصبَغ بن نُباته تمیمی حَنْظلی مُجاشِعی (قرن اول هجری)، از اصحاب امام علی بن ابی طالب(ع). وی کوفی بوده، و در روزگار خلافت امام علی(ع)، یکی از نامدارترین و استوارترین یاران آن امام و از اعضای شرطة الخمیس به شمار میآمده است.
کنیهاش ابوالقاسم، و از بنی حنظله و از تیره مُجاشع بن دارم بود.[۱] وی کوفی بود و در روزگار خلافت امام علی(ع)، یکی از نامدارترین و استوارترین یاران آن امام به شمار میآمد.[۲] از برخی روایات، میزان محبوبیت و منزلت اَصبَغ نزد علی(ع) به خوبی آشکار است.[۳]
به روایت نصر بن مزاحم، [۴] اصبغ پیرمردی زاهد و عابد بود و از جنگاوران عراق و از سرداران علی(ع) به شمار میآمد. اصبغ را یکی از اعضای «شرطة الخمیس» در جنگ صفین یاد کردهاند.[۵] از خود او درباره معنای عنوان «شرطة الخمیس» روایت شده است که ما با علی(ع) شرط و پیمان بستیم تا پای جان در راه او فداکاری کنیم.[۶] وی یکی از راویان برخی رویدادهای جنگ صفین است.[۷] از او روایاتی نیز در شرح حوادث جنگ جمل در دست است.[۸]
اصبغ پس از امام علی(ع) مدتی زنده بوده[۹] و واقعه شهادت آن حضرت(ع) را گزارش کرده است.[۱۰] شیخ طوسی او را در طبقه اصحاب امام حسن(ع) نیز برشمرده است.[۱۱]
تاریخ دقیق درگذشت او مشخص نیست و درباره اینکه او تا چه زمانی زنده بوده است، اقوال مختلفی هست و حتی گفته شده که وی پس از سده ۱ ق درگذشته است.[۱۲] این اقوال گوناگون از روایات مختلف وی - منقول در مآخذ روایی - سرچشمه گرفته است؛ برای مثال از او روایتی از امام حسن(ع) [۱۳] و امام حسین(ع) نقل شده است [۱۴] و یا شیخ طوسی[۱۵] آورده است که اصبغ اثری در «مقتل» امام حسین(ع) داشته است؛ اما در استناد بر این موارد، باید بسیار احتیاط کرد، زیرا مثلاً طریق روایی اثر یادشده را به سبب کثرت افراد مجهول ضعیف شمردهاند.[۱۶]
آنچه بیشتر مایه شهرت اصبغ بوده، شخصیت روایی اوست و رجال شناسان شیعی او را توثیق کرده، و از ثقات برجسته شمردهاند.[۱۷]
غالب روایاتی که وی نقل کرده، به امام علی(ع) میرسد. بیشتر این روایات در کتابها و منابع شیعی منعکس شدهاند.[۱۸] بیشتر موضوعات روایات او تاریخی، فقهی و اخلاقی است. مشهورترین روایت اصبغ از امام علی(ع) یکی عهدنامه معروف مالک اشتر است و دیگری وصیت امام به فرزندش محمد حنفیه.[۱۹]
اصبغ از ابوایوب خالد بن زید انصاری، عمار بن یاسر و عمر بن خطاب نیز روایت کرده است.[۲۰] و گروهی چون ابوالجارود، خالد نوفلی، محمد بن داوود غنوی، اجلح بن عبدالله کندی و ابوحمزه ثمالی از او روایت کردهاند.[۲۱]
بیشتر رجال شناسان و محدثان اهل سنت، اصبغ را غیر موثق و ضعیف دانستهاند[۲۲] که این موضوع به پیوند صادقانه اصبغ با امام علی(ع) بیربط نمینماید؛ تا بدانجا که برخی او را «رافضی» وگاه از غلات شیعه محسوب داشتهاند.[۲۳] با اینهمه، عجلی، [۲۴] اصبغ را در شمار ثقات آورده است.
برچسب های مهم
حارث بن عبداللّه همدانی | |
---|---|
زادروز | ؟ کوفه |
درگذشت | سال ۶۵ |
آرامگاه | کوفه، |
محل زندگی | کوفه |
پیشه | نخستین گردآورنده احادیث و خطبههای امام علی (ع) |
نقشهای برجسته | صحابی امام علی (ع) و امام حسن (ع) و عبدالله بن زبیر و نیز از اعضای گروه قرّاء در زمان عثمان بن عفان |
دین | اسلام |
مذهب | شیعه |
آثار | صحیفه حارث و کتاب المسائل آلتی أخبر بها أمیرالمؤمنین الیهودی |
خویشاوندان | سعید بن عمرو، حارث بن محمد بن حارث، حسین بن عبدالصمد حارثی و شیخ بهائی. |
حارثبن عبداللّه همْدانی، یا حارث اعور، تابعی کوفی، از اصحاب امام علی (ع) و از نخستین بیعتکنندگان با ایشان در مدینه بوده بود. حارث اعور احادیث و خطبههای امیرمؤمنان (ع) را می نوشت و به نوشته شوشتری، او نخستین گردآورنده خطبههای امام علی (ع) است.
روایات بسیاری به نقل از حارث در کتابهای شیعه و اهل سنّت آمده است. وی از امام علی(ع)، عبدالله بن مسعود و زید بن ثابت حدیث نقل کرده و بسیاری از او حدیث نقل کردهاند. ذهبی از حارث با عناوینی چون علامه، فقیه، امام و کثیرالعلم یاد کرده است.
نسب کامل وی حارثبن عبداللّهبن کعببن اسدبن خالد (یخلُد) بن حوث است.[۱] نام او را حرث نیز نقل کردهاند.[۲] در برخی منابع نام پدر وی عبید آمده است.[۳]
حارث به شاخه حوث از قبیله هَمدان منسوب است.[۴] برخی نیز او را خارَفی/ خارِفی دانستهاند،[۵] که ظاهراً تصحیف حوثی است.[۶] قبیله همدان از قبایل یمنی بودند که پس از تأسیس شهر کوفه در سال ۱۷ ه.ق. به این شهر کوچانده شدند و در آنجا سکنا گزیدند؛ [۷] ازاینرو، تا پیش از این زمان، اطلاعی از زندگی حارث در دست نیست.
کنیه حارث، ابوزهیر بود [۸] و چون فقط یک چشم داشت به اَعوَر شهرت یافت.[۹] در منابع گاه از حارث اعور، بدون ذکر نام پدرش، یاد شده که موجب گردیده است برخی رجالیان او را حارثبن قیس، برخی حارثبن عبداللّه و برخی حارثبن غیث بدانند، هر چند که به احتمال زیاد، حارث اعور همان حارث بن عبداللّه اعور است.[۱۰]
از خاندان و فرزندان حارث اطلاع دقیقی در دست نیست. ابنعساکر،[۱۱] به نقل از واقدی، از فردی به نام عبدالرحمانبن حارثبن عبداللّه همدانی کوفی یاد کرده که در سال ۴۳ هجری، به همراه عبدالرحمان بن خالد بن ولید، در فتوحات شرکت داشته و چون از خبرهترین افراد در حساب بوده است، او را بر کار غنایم گمارده بودند. او سهمی را که از غنایم برایش در نظر گرفته بودند نپذیرفت. ظاهرآ این فرد پسر حارث بوده و اوصافی که از او ذکر شده، از جمله اینکه بر علم حساب تسلط داشته، شاهدی بر این مدعاست.
همچنین سعید بن عمرو (برادرزاده حارث) یکی از راویان وی بوده است.[۱۲] یکی از نوادگان او، به نام حارثبن محمدبن حارث، نیز از راویان شیعه بوده است.[۱۳] شیخ بهائی و پدر وی، که از نسل حارث بودهاند، به حارثی و همْدانی ملقب شدهاند.
حارث اعور در سال ۶۵، در دوران عبدالله بن زبیر، در کوفه درگذشت.[۱۴] بنا به وصیت حارث، عبداللّه بن یزید خطمی (عامل ابنزبیر در کوفه) بر پیکر وی نماز گزارد.[۱۵] این امر میتواند حاکی از همراهی حارث با زبیریان و اعتراض او به امویان باشد.
ذهبی[۱۶] از حارث با عناوینی چون علامه، فقیه، امام و کثیرالعلم یاد کرده است.[۱۷] حارث را حاذق در علم حساب و نیز فرایض (نحوه محاسبه و تقسیم ترکه میت میان ورثه) دانسته[۱۸] و حافظهاش را ستودهاند.[۱۹] یعقوبی[۲۰]او را در زمره اصحاب دانشمند علی (ع) برشمرده و ابنسیرین او را در شمار پنج عالم و فقیه سرشناس کوفه نامبرده است.[۲۱] همچنین او را از اصحاب ابن مسعود دانستهاند.[۲۲]
حارث از امیر مؤمنان (ع)، عبدالله بن مسعود و زید بن ثابت حدیث نقل کرده است.[۲۳] شیخ طوسی[۲۴] نام حارث را در میان اصحاب امام حسن (ع) نیز آورده است. در تفسیر فرات کوفی[۲۵] نیز روایتی از وی به نقل از امام حسین (ع) آمده است. ابواسحاق سَبیعی همْدانی، ضحاک بن مزاحم، عامر شَعْبی، عطاء بن ابیرباح و سعیدبن عمرو (برادرزاده حارث) از او حدیث نقل کردهاند.[۲۶] در منابع اهلسنّت گفته شده است که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از حارث اعور درباره احادیث پدرشان سؤال میکردند. [۲۷] ابن شاذان [۲۸] به نقد این گزارشها پرداخته است. ابن سعد[۲۹] نام حارث را در طبقه نخست تابعین کوفه آورده است.
روایات بسیاری به نقل از وی در کتابهای شیعه و اهل سنّت آمده است. این روایات، که عمومآ به نقل از امام علی (ع) است، موضوعات و مباحث مختلف اعتقادی، احکام فقهی، تفسیر و اخلاق را در برمیگیرد. مدرسی طباطبائی[۳۰] فهرستی از منابعی را که روایات حارث در آنها نقل شده، فراهم آورده است. علاوه بر مُسنَد ابنحنبل و سنن دارِمی، در چهار کتاب از کتب ششگانه اهل سنّت از وی حدیث نقل شده است.[۳۱]
مهمترین راوی حارث اعور، ابواسحاق سبیعی است. به گفته ابنحنبل، ابواسحاق پس از درگذشت حارث با بیوه او ازدواج کرد و به این ترتیب به کتابها و نوشتههای حدیثی حارث دست یافت.[۳۲] از همینرو در منابع اهل سنّت آمده که ابواسحاق فقط چهار روایت از حارث شنیده[۳۳] و بقیه را از نگاشتههای او نقل کرده است،[۳۴] همچنانکه روایات خِلاسبن عمرو هَجَری[۳۵] و عبدالاعلیبن عامر ثعلبی[۳۶] از امام علی (ع) را برگرفته از کتاب حارث میدانند.[۳۷] در شماری از روایات، ابواسحاق سبیعی به واسطه دیگران از حارث روایت کرده که حاکی از شفاهی بودن است نه نقل از کتاب حارث [۳۸] سلسله سند «ابواسحاق از حارث از علی (ع) زنجیره حدیثی مشهوری است که برخی جاعلان، خصوصآ عثمانیه در مناظرات فرقهای خود با شیعیان، از این شهرت سود جسته و مطالب مجعول خود را با آن رواج دادهاند. [۳۹]
بهجز سبیعی، راویان بسیاری از طریق حارث روایات امام علی (ع) را شنیدهاند، که از آن جملهاند ابراهیمبن یزید نخعی و سعید بن فیروز ابوالبختری.[۴۰]
برخی منابع رجالی اهل سنّت، حارث را در شمار ثقات آوردهاند؛[۴۱] اما برخی وی را ضعیف دانسته و در وثاقتش تردید کردهاند.[۴۲]
مهمترین عامل جرح حارث، عبارات عامربن شراحیل شعبی، تابعی معاصر حارث، است که با اینکه از حارث روایت کرده، تأکید نموده که وی کذاب است.[۴۳] چنانکه گفته شده بخاری و مسلم بن حجاج، به دلیل طعن شعبی بر حارث، روایات او را نیاوردهاند.[۴۴] درباره اینگونه اظهارنظرهای شعبی و در عین حال نقل روایت او از حارث، توجیهاتی آوردهاند، از جمله اینکه حارث در نقل دروغ نمیگفته بلکه «عقاید نادرست» داشته[۴۵] یا اینکه در سخنان روزمره دروغ میگفته اما در نقل حدیث و راستگو بود[۴۶] یا اینکه به سهو دروغ میگفته است نه به عمد.[۴۷] گفتنی است که شعبی، عثمانیمذهب و با عقیده به امامت علی (ع) و حتی موالات آن حضرت مخالف بوده است. [۴۸]
ابن عبدالبر[۴۹] تصریح کرده که از حارث دروغی گزارش نشده است؛ اما وی به سبب محبت شدیدش به حضرت علی (ع) و تفضیل او بر دیگران، مورد ملامت بوده و از همینرو شعبی او را تکذیب کرده، چرا که شعبی معتقد به تفضیل ابوبکر بوده و او را اولین ایمانآورنده به پیامبر اکرم (ص) میدانسته است.
عبدالعزیزبن محمد حسینی غماری، از علمای معاصر مراکش، دو کتاب الباحث عن علل الطعن فی الحارث (قم ۱۴۲۰) و بیان نَکث الناکث المُتَعَدی بتضعیف الحارث (قم ۱۴۲۰) را در اثبات وثاقت حارث اعور و رد شبهات وارد شده در این باره نگاشته است.
عباراتی مبهم از حارث درباره یادگیری قرآن نقل شده است، مانند اینکه «من قرآن را در سه سال و وحی را در دو سال آموختم» (تعلّمت القرآن فی ثلاث سنین و الوحی فی سنتین)؛[۵۰] یا در پاسخ به کسی که گفته بود قرآن را در دو سال آموخته است، گفته بود: «قرآن آسان است، وحی دشوارتر است» (القرآن هَینٌ، الوحی اَشدُّ).[۵۱] این عبارت، به سبب ابهام، در کتابهای غریبالحدیث بررسی و از آن تفاسیر مختلفی شده است. برخی مقصود از قرآن را قرائت قرآن و مقصود از وحی را کتابت آن دانستهاند،[۵۲] اما شوشتری[۵۳] مراد از وحی را تفسیر و شأن نزول آیات قرآن، و سید محسن امین[۵۴] وحی را حدیث معنا کردهاند.
حارث اعور احادیث و خطبههای امیرمؤمنان (ع) را مکتوب میکرده است.[۵۵] به نوشته شوشتری،[۵۶] او نخستین گردآورنده خطبههای امام علی (ع) است. در گزارشی آمده است که حارث به تشویق حضرت علی (ع) اوراقی خرید و پس از آن، علوم و احادیث بسیاری از آن حضرت در آن نوشت.[۵۷]
حارث از اصحاب خاص امام علی (ع) [۶۳] و از نخستین بیعتکنندگان با وی در مدینه بوده [۶۴] و آن حضرت وی را در زمره ده یار معتمد خود برشمرده است.[۶۵] ابنقتیبه[۶۶] نیز نام حارث را در صدر اسامی شیعیان آورده است. از او به عنوان پرچمْدارِ (صاحب رایة) علی (ع) نیز یاد شده است؛[۶۷] همچنین گفتهاند که حضرت علی (ع) هنگام فراخواندن لشکریان خود، از حارث میخواست که آنان را فرا بخواند.[۶۸]
حارث محبت و علاقه ویژهای به علی (ع) داشته[۶۹] تا جایی که ابنحِبّان[۷۰] او را از شیعیان تندرو دانسته است. در منابع شیعی گزارش گفتگوی وی و علی (ع) در این باره نقل شده است.[۷۱] براساس روایتی، حارث محبت و شیفتگی فراوان خود را به حضرت علی (ع) ابراز کرده و حضرت نیز در پاسخ فرموده است: «هر بندهای که مرا دوست داشته باشد در هنگام مرگ مرا به گونهای که دوست دارد، میبیند و کسی که مرا دشمن بدارد، در هنگام مرگ مرا به گونهای که دوست ندارد، میبیند». [۷۲] سیداسماعیلبن محمد حِمیری این مضمون را به شعر درآورده است.[۷۳] این روایت و ابیات «سیدحمیری» در میان شیعیان رواج بسیاری دارد و در موضوع دیدار شیعیان با امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع) به هنگام احتضار، به آن استشهاد میشود. [۷۴]
حارث در دوران خلافت عثمانبن عفّان (۲۳ ـ ۳۵)، مبارزات سیاسی گستردهای داشته است. وی از اعضای گروه قرّاء در کوفه بهشمار میآمد که به سرکردگی مالک اشتر نخعی با سعید بن عاص (عامل عثمان در کوفه) مخالفت میکردند.[۷۵] آنان بر سعیدبن عاص شوریدند و به مدینه رفتند و از عثمان خواستار عزل وی شدند.[۷۶] همین مخالفتها موجب شد که عثمان آنان را به شام تبعید کند.[۷۷] وی هنگام شدت گرفتن اعتراضاتِ منتهی به قتل عثمان، در مدینه حضور داشت.[۷۸]
برچسب های مهم
رشید هجری
|
|
اطلاعات یاران امامان | |
---|---|
لقب | رشید البلایا |
نحوه وفات/شهادت | توسط زیاد بن ابیه یا ابن زیاد |
مدفن | شهر کفل عراق |
از یاران | امام علی • امام حسن |
رُشَید هَجَری، از یاران برجسته امام علی(ع) و امام حسن(ع) است که نام او در شمار شرطة الخمیس آمده است. رشید صاحب سرّ حضرت علی بود از اینرو علم منایا و بلایا را نزد او آموخت. شیخ طوسی از وی در شمار اصحاب امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) نیز یاد کرده است. او سرانجام به دست زیاد بن ابیه یا فرزندش، همانگونه که حضرت علی خبر داده بود، کشته شد.
هَجَری منسوب به بحرین، یا شهری در یمن و یا روستایی در نزدیکی مدینه است.[۱] در منابع تاریخی از رشید هجری کمتر نامی به میان آمده است.
او جزو شرطة الخمیس، اصحاب خاص[۲]امام علی بوده است. یعقوبی از او در شمار شاگردان حضرت علی(ع) یاد کرده است.[۳] شیخ طوسی نیز از وی در زمرۀ اصحاب و راویان امام حسن[۴] امام حسین[۵] امام سجاد(ع)[۶] نام برده است.
امام علی (ع) او را رشید البلایا نامید.[۷] امام کاظم (ع) نیز درباره او فرموده است:
امام علی(ع) از چگونگی مرگ رشید خبر داده بود.[۱۰] ابن زیاد دستور داد دست، پا و زبان رشید را قطع کردند و سپس او را به دار آویختند.[۱۱] از رشید هجری دختری به نام قنوا یاد شده است که خبر شهادت پدرش را نقل کرده است.[۱۲] محسن امین، زیاد بن ابیه[۱۳] و خویی، عبیدالله بن زیاد را قاتل او میدانند.[۱۴]
برچسب های مهم
سردر مقبره میثم تمار
|
|
اطلاعات یاران امامان | |
---|---|
لقب | ابوسالم، ابوصالح |
نسب | ایرانی؟ |
محل زندگی | کوفه |
محل وفات/شهادت | ذیحجۀ ۶۰ق کوفه |
نحوه وفات/شهادت | به دستور ابن زیاد به دار آویخته شد |
مدفن | عراق، کوفه |
از یاران | امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) |
فعالیتهای اجتماعی | عضو گروه شُرطةالخَمیس |
آثار | تفسیر قرآن، کتابی در حدیث |
میثَم تمّار اَسَدی کوفی ، از یاران امام علی (ع)، امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین (ع) است که پیش از واقعه کربلا در کوفه به دستور ابن زیاد به دار آویخته شد و به شهادت رسید. از جزئیات زندگی میثم اطلاعات روشنی در دست نیست. او در کوفه خرمافروشی میکرد. کرامات و پیشگوییهایی به او نسبت دادهاند.
بعضی از محققین معاصر، میثم را ایرانی دانستهاند، [۱] که چون بردهٔ زنی از بنیاسد بوده، او را منتسب به این قبیله میکنند. [۲] حضرت علی(ع)میثم را از زنی خرید و آزاد کرد و چون نامش را پرسید، گفت سالم نام دارم. حضرت به او گفت پیامبر اکرم مرا آگاه کرده که والدین عجمیات تو را میثم نامیدهاند. میثم سخن علی(ع) را تصدیق کرد و نامش را به میثم تغییر داد و کنیهاش ابوسالم شد. کنیهٔ دیگر او ابوصالح بود.[۳]
میثم در بازار کوفه خرما میفروخت و از این رو، به او لقب تمّار دادهاند[۴] به روایتی نیز او در مکانی به نام دارالرزق خربزه میفروخت.[۵]
میثم، شخصی حاضرجواب [۶] بود؛ هنگامی که به نمایندگیِ معترضان بازار کوفه، در دربار ابنزیاد سخن گفت، ابنزیاد از منطق، سخنوری، فصاحت و بلاغت او در شگفت ماند.[۷] خطابههای او بر ضد حکومت امویان، وی را در میان دشمنان این حکومت بارز ساخت.
میثم مرگ معاویه را پیشگویی کرد[۸] و نیز خبر شهادت امام حسین را برای زنی مکّی به نام جبله گفته بود. [۹] از دیگر پیشگوییهای او خبر دستگیری خویش توسط سرکردهٔ طایفهٔ خود و شهادتش به دستور ابنزیاد[۱۰] و آزادی مختار بن ابی عُبَیْده ثقفی از زندان[۱۱] بود.
وجود این ویژگیها در میثم تمّار سبب شده است تا او را در شمار اصحاب جلیلالقدر[۱۲] و حواریون و یاران برگزیدهٔ امام علی[۱۳] به شمار آورند. چنانکه در برخی از گزارشها میثم تمّار را جزو شُرطةالخَمیس یاد کردهاند. این گروه، دلیرمردانی بودند که با حضرت علی پیمان بسته بودند در جنگها تا پای جان، آن حضرت را یاری و همراهی کنند.[۱۴]
صالح، شُعَیب، عِمران و حمزه از جمله فرزندان میثم تمّار بودند که با ولایت و مصاحبت اهل بیت و روایت از آنان نشو و نما یافتند. فرزندان آنان نیز از اصحاب و راویان ائمهٔ شیعه بودند.[۱۵] از آن جمله علی بن اسماعیل بن شعیب بن میثم از متکلمان شیعهٔ امامیه و از نخستین مؤلفان کتابهای کلامی بود.[۱۶]
امام علی میثم را از چگونگی شهادتش، قاتل وی و آویخته شدنش به درخت نخلی که آن را به او نشان داده بود، آگاه ساخته و به او بشارت داده بود که پاداش مقاومت او در برابر خواست عبیدالله ابن زیاد (والی اموی در کوفه) آن است که در آخرت، کنار امام در درجهای شایسته خواهد بود. گفته شده است میثم کنار آن درخت نماز میخواند و با آن سخن میگفت[۱۷] میثم خبر شهادتش را که از زبان امام علی شنیده بود، برای دیگران نقل میکرد. [۱۸] از جمله، به روایتی، او و حبیب بن مظاهر در میان جمعی خبر شهادت خود را بیان کردند،اما حاضران،آنان را تکذیب و تمسخر کردند.[۱۹]
دربارهٔ دستگیری و قتل میثم دو روایت وجود دارد. به روایتی، ابنزیاد از طرف یزید بن معاویه، خلیفهٔ اموی (۶۰ ـ ۶۴)، مأمور شد میثم را – که میدانست از دوستان و طرفداران جدّی حضرت علی است – به دار بیاویزد.[۲۰] در پی آن، میثم پس از عمره، هنگامی که از مکه به سوی کوفه بازمیگشت، به دست مأموران ابنزیاد دستگیر شد. در زندان، میثم با مختار که او نیز زندانی شده بود، برخورد کرد و خبر آزادی نزدیک او را پیشگویی کرد. ابنزیاد از عریفِ (سرکردهٔ) قومِ میثم خواسته بود او را تحویل دهد، در غیر این صورت او را خواهد کشت. ابنزیاد ظاهراً وی را همراه صد سوار از سپاهش فرستاد و آنان میثم را در قادسیه (در پانزده فرسخی کوفه)[۲۱] دستگیر کردند و به کوفه بردند و سپس به دستور ابنزیاد به دار آویختند.[۲۲]
به روایت دیگر، میثم به درخواست عدهای از بازاریان، برای شکایت از رفتار عامل بازار کوفه، همراه آنان نزد ابنزیاد رفت تا از او بخواهد عامل را برکنار کند. میثم در آنجا سخنانی بلیغ ایراد کرد. عَمروبن حُرَیث، امیر کوفه از طرف عبیدالله ابن زیاد که عثمانی مسلک و دشمن اهل بیت بود و در آن مجلس حضور داشت، میثم را فردی دروغگو و دوستدار دروغگو خواند، اما میثم خود را راستگو و دوستدار راستگو (حضرت علی) معرفی کرد. ابنزیاد به میثم دستور داد از علی بیزاری جوید و از آن حضرت بد بگوید و به جای آن، دوستی خود را به عثمان اعلام کند و از او نیک بگوید. او میثم را تهدید کرد که اگر به این دستور عمل نکند، دستها و پاهایش را قطع میکند و او را به دار میکشد. میثم اگرچه میتوانست تقیه کند، اما شهادت را برگزید و گفت که امام علی او را آگاه کرده است که ابنزیاد چنین خواهد کرد و زبانش را خواهد برید. به دنبال آن، ابنزیاد که به پندار خود میخواست این خبر غیبی را دروغ جلوه دهد، دستور داد فقط دستها و پاهای میثم را قطع کنند و او را کنار خانهٔ عمرو بن حُرَیث به دار بکشند. میثم بالای چوبهٔ دار با صدای بلند از مردم میخواست برای شنیدن احادیث مکنون و شگفت حضرت علی نزد او جمع شوند. او دربارهٔ فتنههای بنی اُمیّه و فضائل بنیهاشم سخنانی میگفت. عمرو بن حریث چون افشاگری میثم و ازدحام مردم را برگرد او دید، شتابزده نزد ابنزیاد رفت و ماجرا را به او اطلاع داد. ابنزیاد، از بیم رسوایی، دستور داد بر دهان میثم لجام نهند. گفته شده است او نخستین فردی بود که در اسلام بر دهانش لجام نهاده شد.[۲۳] به روایتی، عمرو بن حریث – که نگران تمایل مردم به سخنان میثم و شورش آنان بر ضد حکومت بود – از ابنزیاد خواست دستور دهد زبان میثم را قطع کنند. ابنزیاد موافقت کرد و یکی از نگهبانان را برای این کار فرستاد و میثم با یادآوری این مطلب که ابنزیاد نتوانست سخن مولایش علی را در مورد بریدن زبان و دستها و پاهایش، تکذیب کند، لحظاتی پس از آنکه زبانش قطع شد، به شهادت رسید.[۲۴]
شهادت میثم تمّار در ذیحجهٔ ۶۰، ده روز پیش از ورود امام حسین به عراق، روی داد.[۲۵] ابنزیاد از دفن او جلوگیری کرد تا آنکه چند تن از خرمافروشان کوفه، شبانه، جسد وی را با چوبهٔ دار ربودند و در قبری میان گودال آب در سرزمین قبیلهٔ مراد به خاک سپردند.[۲۶]
مرقد میثم تمار در چند صد متری مسجد كوفه و در كنار خیابان اصلی كوفه - نجف قرار دارد .در قرن چهارم عضدالدوله ديلمی، گنبد مجللي بر قبر ميثم بنا کرد. در قرن سيزده هجري قمري، شيخ ملاّ علي فرزند ميرزا خليل نجفي آل خليلي (۱۲۲۶ـ ۱۲۹۷هـ . ق.) دومين عمارت را ساخت. سيد عطاءالله رومي (۱۳۲۱م) از مجتهدين بزرگ نجف اشرف، حرم مجلّل و گنبد بزرگي براي ميثم بنا کرده، صحني در کنار آن تأسيس نمود.[۲۷] در سال ۱۳۸۲هـ.ق. تمام عمارت خراب گشت و توسط حاج محمّد رشاد، حرم باشکوه و زيبايي بنا گرديد. بر روی قبر مطهر میثم ضریحی كوچك و بر بالای آن گنبدی آبی رنگ وجود دارد.
میثم را از اصحاب سه امام نخست شیعیان، علی و حسن و حسین (ع)، برشمردهاند؛[۲۸] اما شهرت او بیشتر به سبب شاگردی حضرت علی بوده است. [۲۹] میثم بسیار دوستدار اهل بیت پیامبر(ص) بود.[۳۰] متقابلاً، آنان نیز به او توجه خاصی داشتند؛ به گفتهٔ ام سلمه، همسر پیامبر، پیامبر بارها از میثم به نیکی یاد کرده و دربارهٔ وی به حضرت علی سفارش نموده است.[۳۱] میثم دانش بسیار و اسرار وصیت را از امام علی(ع) فراگرفت و امام، او را از امور غیبی آگاه ساخت[۳۲] و در زمرهٔ گروهی از مؤمنان آزموده قرار داد تا در درک جایگاه رسول خدا(ص)و اهل بیت (ع)به مقام والایی دست یابد.[۳۳]
درباره حضور میثم در جنگهای دروان حکومت امیرالمؤمنین روایتی نیامده است. میتوان حدس زد که او در اواخر عمر حضرت با ایشان آشنا شده است. روایاتی که از میثم نقل شده نیز مربوط به دوران پایانی حکومت امام علی علیهالسلام است. از آن جمله، روایت راجع به حملهٔ یاران معاویه به نواحی هِیت و اَنبار و کشتن عدهای از زنان و کودکان در آنجاست.[۳۴]
معاویه هنگام سبّ حضرت علی و یارانش، از میثم نیز به بدی یاد میکرد و او را دشنام میداد.[۳۵] پس از امام علی، میثم در شمار اصحاب وفادار امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در آمد.[۳۶] امام حسین به میثم توجه ویژهای داشت و از او به نیکویی یاد میکرد.[۳۷] در سال ۶۰، کمی پیش از قیام امام حسین و حادثهٔ کربلا، میثم برای عمره رهسپار مکه شد و چون امام را نیافت، سراغ او را از امّسلمه گرفت و امّسلمه او را از احوال امام آگاه نمود. میثم که عازم بازگشت به کوفه بود، از امّسلمه خواست به امام سلام برساند و بگوید نزد خداوند با امام دیدار خواهد کرد.[۳۸]
میثم آثار و تألیفاتی داشته است. یکی از آنها تفسیری بود که آن را از علی (ع) آموخته بود.[۳۹] در روایتی میثم، خطاب به عبدالله بن عباس گفته است که امام علی (ع) تأویل قرآن را به وی آموخته بود؛ وقتی که میثم به عمره رفت، به ابنعباس گفت هر مطلبی دربارهٔ تفسیر قرآن میخواهد، از وی بپرسد. ابنعباس از این پیشنهاد استقبال کرد و کاغذ و دواتی خواست و آنچه را که میثم املا کرد، نوشت. چون میثم او را از شهادت خود به دستور ابنزیاد خبر داد، ابنعباس که گمان میکرد میثم این خبر را از روی کهانت به او داده است، به وی بیاعتماد شد و درصدد برآمد مطالبی را که از او نوشته بود، پاره کند. میثم او را از این کار بازداشت و از او خواست این تفسیر را حفظ کند و اگر آنچه وی از آن خبر داده است، به وقوع نپیوست، آن را از بین ببرد. ابنعباس پذیرفت و پس از مدتی همهٔ اخباری که میثم از آینده داده بود، محقق شد.[۴۰]
میثم، کتابی هم در حدیث داشته است که فرزندانش از آن روایاتی نقل کردهاند و پارهای از روایات آن در منابع موجود است.[۴۱] این احادیث دربردارنده موضوعاتی چون حب و بغض به اهل بیت (ع)، برتری مسجد کوفه بر بیت المقدس، چهار بار اقرار به زنای محصنه و حدّ آن و معلوم کردن قاتل جوانی اعرابی برای بازماندگاناش به دست علی (ع)، هستند.[۴۲]
برچسب های مهم
عثمان بن حنیف | |
---|---|
زادروز | ؟ |
درگذشت | در حکومت معاویه |
آرامگاه | کوفه/مدینه؟ |
نقشهای برجسته | از صحابه، نخستین والی بصره در حکومت امیرالمؤمنین(ع) و از شرطة الخمیس |
مذهب | شیعه |
عثمان بن حُنَیف اوسی انصاری از صحابه پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع). وی در زمان خلیفه دوم، مأمور اندازه گیری زمینها و خراج عراق گردید.
از آغاز حکومت امام علی(ع) تا قبل از جنگ جمل، والی بصره بود. هنگامی که برپاکنندگان جنگ جمل به بصره وارد شدند عثمان با آنها مقابله کرد و پس از جنگی شدید که میان آنها درگرفت با آنها پیمان بست که تا ورود امام علی(ع) اقدامی نکنند. اما زبیر و یارانش پیمان شکنی کردند و شبانه به عثمان و یارانش حمله کردند؛ بسیاری از یاران عثمان را کشتند و عثمان را پس از شکنجه رها کردند. وی پس از رهایی به اردوگاه امیرالمؤمنین(ع) پیوست.
عثمان بن حنیف بن واهب اوسی انصاری، که پس از شهادت امام علی(ع) در دوره معاویه، در کوفه درگذشت.[۱]
مادر وی ام سهل دختر رافع بن قیس بن معاویه بن امیه ابن زید بن مالک بن عوف بود. کنیه عثمان، ابوعبدالله است.[۲]
عثمان برادر سهل بن حنیف و عباد بن حنیف و عموی ابوامامة بن سهل بن حنیف است. ابن حبان در گذشت وی را در زمان معاویه، ولی در مدینه می داند.[۳]
عثمان در جنگ احد و جنگهای پس از آن، شرکت داشت و روایتی را از پیامبر(ص) نقل کرده است.[۴]
از فضل بن شاذان نقل شده است که عثمان و بردارش سهل از نخستین کسانی بود که [پس از درگذشت پیامبر(ص)] به سوی امام علی(ع) برگشتند.[۵]
عثمان در زمان عمر برای اندازه گیری زمینهای عراق و تعیین خراج و جزیه مردمان آنجا فرستاده شد.[۶]
عثمان به همراه برادرش سهل از شرطة الخمیس (یاران ویژه امام علی(ع)) بودند.[۷]
با آغاز حکومت امام علی(ع)، عثمان والی بصره شد (سال 36ق). در این زمان بود که وی در مهمانی یکی از اشراف بصره شرکت کرد و نامه معروف عتاب آمیز امام به او نوشته شد.[۸]
پیمانشکنان در اطراف بصره
هنگامی که عثمان والی بصره بود، جنگ جمل رخ داد. چون ناکثین به حومه بصره رسیدند به عثمان نامه نوشتند که دار الاماره را برای ما خالی کن. وی پس از خواندن نامه با احنف بن قیس مشورت کرد. احنف گفت: اینها عائشه را آورده اند تا خون عثمان طلب کنند در حالی که خودشان مردم را ضد عثمان جمع کردند و خونش را ریختند و چنانکه من می بینم ما را رها نمی کنند تا اینکه میان ما دشمنی ایجاد کنند و خونمان را بریزند. احنف در ادامه پیشنهاد داد که قبل از اینکه بصریان از اطاعت تو خارج شوند آنها را مهیا کن و به جنگ با آنها برو.[۹]
عثمان سخنان وی را تأیید کرد ولی گفت: شر را و اینکه آغازگر جنگ باشم ناپسند می دارم و امید به عافیت و سلامت دارم تا اینکه نامه امیرالمؤمنین و نظر وی به دستم برسد و طبق آن عمل کنم. پس از این گفتگو، حکیم بن جبله عبدی رسید و عثمان نامه طلحه را برایش خواند و او نیز همچون احنف سخن گفت و عثمان نیز همانطور پاسخ داد.[۱۰]
نامه امام علی(ع)
پس از این، نامه امام علی(ع) از ربذه به دست عثمان بن حنیف رسید. در این نامه با توجه به شکستن پیمان توسط طلحه و زبیر، از عثمان خواسته شده است که آنها را به طاعت خدا و وفای به پیمانشان فرابخواند که اگر چنین کردند عثمان باید با آنها به نیکی رفتار کند. و اگر سر پیمان شکنی و اختلاف داشتند عثمان مأمور به جنگ با آنها شده بود.[۱۱]
عثمان با خواندن این نامه، ابوالاسود دئلی و عمران بن حصین خزاعی را برای گفتگو با عایشه و طلحه و زبیر به نزد آنها فرستاد و چون گفتگوی آنها سودی نبخشید عثمان فرمان مسلح شدن را صادر کرد.[۱۲]
درگیری، پیماننامه و پیمانشکنی
پس از گفتگوهایی میان دو طرف سرانجام جنگی شدید درگرفت و در پایان با شروطی مصالحه کردند که تا رسیدن امیرالمؤمنین(ع) از جنگ خودداری کنند. بدین طریق عثمان به دارالاماره برگشتو به یارانش گفت سلاحهایتان را زمین بگذارید و زخمهایتان را مدوا کنید.[۱۳]
اما طلحه و زبیر به آشتی نامه وفادار نماندند و با رایزنی با رؤسای بعضی از قبایل بصره آنها را به طرف خویش کشانیدند و با استوار شدن کارشان در یک شب به مسجدی که عثمان بن حنیف در آنجا امام جماعت بود وارد شدند و از امام جماعت شدن وی ممانعت کردند و چون یاران عثمان به دفاع از وی برخاستند یاران زبیر در جدال بر آنها چیره شدند. در ادامه عثمان را کتک زدند و موهای سر، ابرو، پلکها و همه موهای صورتش را کندند و او و 70 نفر از یارانش را نزد عائشه بردند. عائشه به ابان فرزند عثمان بن عفان گفت: بسویش [یعنی بسوی عثمان بن حنیف] برو و گردنش را بزن چرا که انصار پدرت را کشتند و بر قتلش یاری نمودند. عثمان بن حنیف گفت: ای عائشه و طلحه و زبیر! برادرم سهل، جانشین علی بن ابی طالب در مدینه است و سوگند می خورم که اگر بکشیدم بر خاندانتان شمشیر می کشد و کسی از شما را باقی نمی گذارد. بدین طریق، آنها از ترس اینکه سهل در مدینه با خاندانشان چنین کند دست از عثمان برداشتند.[۱۴] البته چنانکه قطب راوندی نوشته است، همسر عثمان آنها را با تهدید مذکور ترساند و نه خود عثمان.[۱۵]
کشتن یاران عثمان بن حنیف
پس از این عائشه به زبیر پیام داد که سیابجه (70 نفر از یاران عثمان بن حنیف) را بکش. با سخن عائشه، زبیر به همراهی پسرش عبدالله آنها را سربریدند. باقی ماندگانی از سیابجه که نگهبان بیت المال بودند گفتند: بیت المال را به شما نمی دهیم تا اینکه امیرالمؤمنین(ع) بیاید. اما زبیر شبانه بدانها حمله کرد و 50 نفر از آنها اسیر گرفت و کشت. چنانکه ابومخنف نقل کرده است، کشته های سیابجه در آن روز 400 نفر بوده است.[۱۶]
پیوستن عثمان به اردوگاه امام(ع)
عثمان بن حنیف چون از دست آنها رها شد از بصره بیرون شد و چون به امیرالمؤمنین(ع) رسید و او را دید گریست و گفت: پیرمرد از تو جدا شدم و اَمرَد [یعنی شخص نوجوانی که موی صورت ندارد] برگشتم. پس از این، امام علی(ع) 3 بار فرمود:[۱۷] إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (ترجمه: «ما از آنِ خدا هستيم، و به سوى او باز مىگرديم.»)[بقره–156]
برچسب های مهم
اطلاعات یاران امامان | |
---|---|
نحوه وفات/شهادت | توسط حجاج بن یوسف ثقفی |
مدفن | حمص یا کوفه |
از یاران | امام علی(ع) |
فعالیتهای اجتماعی | غلام علی(ع) - عضویت شرطة الخمیس |
قَنبَر، غلام حضرت علی(ع) و از اصحاب خاص ایشان است. نام او در شمار شرطة الخمیس آمده و در جنگ صفین پرچمدار قسمتی از سپاه امام علی(ع) بوده است. او به دست حجاج بن یوسف ثقفی کشته شد.
قنبر از نظر نَسَب شخصی مجهول است و اطلاعاتی درباره آباء و اجداد او در دست نیست. او مدتی در شهر بِیهَق (در نزدیکی سبزوار کنونی) زندگی کرده است.[۱] کنیه وی را ابو شعناء گفتهاند.[۲] ابوشعنا یعنی دانشمند پیر ژولیده مو.[۳]
قنبر از اصحاب خاص، غلام و دربان(حاجب) حضرت علی(ع) بود.[۴] نام او در کنار اویس قرنی، میثم تمار، کمیل، حبیب بن مظاهر، مالک اشتر و… در شرطة الخمیس آمده است.[۵] وی همچنین دربان امام حسن مجتبی(ع) بوده است.[۶]
امام صادق(ع) میفرماید: او علاقه بسیاری به امام علی داشت[۷] هرگاه که آن حضرت شبانه از منزل خارج میشد، قنبر از او مراقبت مینمود. بدون آنکه امام متوجه شود.[۸] متقابلا حضرت علی(ع) نیز به وی عنایت داشت، روزی حضرت علی(ع) دو لباس یکی به سه درهم و دیگری را به دو درهم خرید و لباس گرانتر را به قنبر داد.[۹]
در منابع تاریخی، گزراشها و اطلاعاتی پراکنده درباره قنبر در دوران امام علی(ع) آمده است؛ از جمله اینکه شیخ طوسی، او را در شمار اصحاب امام علی(ع) یاد میکند.[۱۰]، به گفته ابن قتیبه و ذهبی او در شورش بر علیه عثمان، در کنار امام حسن(ع) و در دفاع از خلیفه زخمی شد.[۱۱]
در جنگ صفین، علی(ع) در برابر غلام عمرو بن عاص -که پرچمی فراز آورده بود-، پرچمی به او داد تا برافرازد.[۱۲][۱۳] وی در این جنگ حرب غلام معاویه را کشت.[۱۴]
پس از آنکه امام علی(ع) زره خود را بر تن مردی یهودی دید، به دادخواهی نزد شریح قاضی رفت، قاضی از او گواه خواست، حضرت امام حسن(ع) و قنبر را با خود برد.[۱۵]
روزی به قنبر دستور داد که مردی را حد بزند. قنبر از روی احساسات، او را سه تازیانه بیشتر زد. علی(ع) آن مرد را وادار کرد تا سه تازیانه به قنبر بزند.[۱۶]
زاذان میگوید: همین که سلمان فارسی از دنیا رفت، جلو درب خانه آمدم و دیدم حضرت علی(ع) و قنبر از اسب پیاده شدند.[۱۷]
اشعث بن قیس برای حاجتی در خانه امام علی آمد، قنبر اجازه ورود به او نداد، اشعث، با مشتی بینی او را خون آلود کرد.[۱۸]
هنگامی که مردی به قنبر جسارت کرد او در صدد تلافی برآمد، حضرت علی(ع) با سفارش به بردباری، خشم او را فرو نشاند. این توصیه با عبارت ذیل در منابع شیعه آمده است:
قنبر مقداری از بیت المال که کیسههایی پر از ظروف طلا و نقره بود را پنهان نمود تا حضرت علی(ع) آنها را تقسیم نکند. پس از پایان تقسیم، حضرت علی(ع) را آگاه کرد، وقتی حضرت علی(ع) علت این کار را از او جویا شد قنبر گفت: یا امیرالمومنین شما همه را تقسیم کردید و چیزی برای خود بر نداشتید. من اینها را برای شما ذخیره کردهام. حضرت علی(ع) آنها را به بیتالمال برگرداند و تقسیم کرد.[۲۰]
قنبر، به دستور حجاج بن یوسف ثقفی کشته شد، اما در چگونگی قتل او اختلاف وجود دارد.[۲۱] در یکی از روایات درباره نحوه کشتهشدن او چنین است:
مزار او را در حمص یا کوفه دانستهاند.[۲۴]
نام برخی از نوادگان او در شمار روایان آمده است:
در تاریخ بیهق، دو مسجد هانی در نیشابور و شادان در سبزوار، منتسب به نام فرزندان قنبر آمده است.[۳۰]
قنبر در بین مردم نمادی از دوست باوفای حضرت علی(ع) به شمار میرود و از این رو، در فرهنگ شیعیان اشارات زیادی به او وجود دارد.
در ایامی نه چندان دور، در بیشتر شهرهای ایران به ویژه در خراسان در ایام شهادت حضرت علی(ع)، مراسم قنبر خوانی در ظهر و شب ۲۱ رمضان انجام میشد.
در این آیین منبعث شده از شیوه نمایش شبیه خوانی از شاخههای هنر «نقالی»، مردی در نقش «قنبر» غلام وفادار حضرت علی(ع)، با لباسی سفید، کشکول و تبرزین، طی مراسم خاصی با خواندن اشعار و ذکر دعای ناد علی از حضرت کمک میطلبد و به اجرای آیین نمایشی میپردازد در حین اجرای این سنت نمایشی، مرم نذورات خود را پخش کرده و حاجات خود را طلب میکنند.[۳۱]
در اشعار نیز بارها به نام قنبر در کنار امام علی(ع) آمده است:
علی دیدم علی در خواب دیدم | علی در مسجد و محراب دیدم | |
علی دیدم سوار دُلدُلَش بود | چو قنبر در کنارش میدویدم[۳۲] |
مردی ز کننده در خیبر پرس | واسرار کرم ز خواجه قنبر پرس | |
گر طالب فیض حق شدستی حافظ[۳۳] | سرچشمه آن[۳۴] ز ساقی کوثر پرس |
برچسب های مهم
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | مقداد بن عمرو بن ثعلبه |
محل زندگی | حضرموت، مکه، مدینه |
درگذشت/شهادت | ۳۳ق مدینه |
مدفن | مدینه |
مشخصات دینی | |
زمان اسلام آوردن | از نخستین مسلمانان |
حضور در جنگها | بدر و جنگ های دیگر |
هجرت به | حبشه |
دیگر فعالیتها | نخستین شیعه امام علی (ع) |
مقداد بن عمرو، معروف به مقداد بن اسود، از بزرگان صحابه پیامبر(ص) و نخستین شیعیان امام علی(ع) و از بدریون و حاضران در همه جنگهای پیامبر(ص). وی یکی از ۴ نفری است که پیامبر(ص) فرمود: «خدا مرا به دوستداشتنشان واداشته است.»
مقداد بن عمرو بن ثعلبه (۳۷قبل از هجرت-۳۳هجری) معروف به مقداد بن اسود. مقداد در نزدیکی مدینه درگذشت و به مدینه منتقل شد و در آنجا دفن شد.[۱]
وی در روزگار جاهلیت، از ساکنان حضرموت بود ولی در اثر دشمنی ای که برایش پیش آمد به مکه گریخت و به فرزندخواندگی اسود به عبد یغوث درآمد و از این رو به وی مقداد بن اسود گفته می شد تا اینکه آیه ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ (ترجمه: آنان را به [نام] پدرانشان بخوانيد،)[۳۳–۵] نازل شد و از آن پس، مقداد بن عمرو خوانده شد.[۲]
مقداد از پهلوانان صحابه پیامبر(ص) و از جمله ۷ نفر نخستینی بود که اسلام خود را آشکار کرد.[۳]
وی از دومین دسته مهاجران به حبشه بود و قبل از هجرت پیامبر(ص)، به مکه برگشت و از مکه به مدینه هجرت کرد و در جنگ بدر و همه جنگهای پیامبر(ص) شرکت کرد.[۴]
پیامبر(ص) می فرماید: خداوند مرا به دوست داشتن ۴ تن دستور داد و آگاهم کرد که خودش آنها را دوست دارد: علی، مقداد، ابوذر، سلمان.[۵]
مقداد در کنار سلمان، عمار، ابوذر از نخستین شیعیان دانسته شده اند که در زمان پیامبر(ص) بدین نام شناخته شده اند.[۶]
یعقوبی می نویسد: بعضى روايت كردهاند كه عثمان در همان شبى كه بيعتش روز آن به انجام رسيد براى نماز عشاى پسين بيرون رفت و پيشاپيش او شمعى روشن شده بود پس مقداد بن عمرو به او برخورد و گفت: اين بدعت چيست؟[۷]
یعقوبی در ادامه چنین می گوید: مردمى به علی بن ابی طالب گرويدند و زبان به بدگويى عثمان گشودند. از كسى روايت شده است كه گفت: به مسجد پیامبر خدا در آمدم و مردى بر سر زانوها ايستاده ديدم كه افسوس مىخورد چنان كه گويى دنيا را به دست داشته و از دست او رفته است و مىگفت:
پس به دو نزديك رفتم و گفتم: خدايت رحمت كند تو كيستى و اين مرد كيست؟
گفت: پس گفتم: آيا بدين كار برنمىخيزى تا من هم تو را در آن كمك دهم؟
سپس بيرون آمدم و ابوذر را ديدم و داستان را بدو گفتم. پس گفت: برادرم مقداد راست گفته است. سپس نزد عبدالله بن مسعود آمدم و قضيه را بدو گفتم. پس گفت: به ما گفته شده است و كوتاهى نكردهايم.[۸]
برچسب های مهم
عبیدالله بن ابی رافع از خواص شاگردان حضرت علی(ع) بود و در جنگ های ایشان شرکت کرد از وی تالیفاتی به جای مانده است، و نخستین کسی است که در علم رجال کتاب نوشت.
عبید الله بن ابی رافع از تابعین و بنا به قول شیخ مفید[۱] از اخیار شیعه و از یاران خاص امام علی(ع) و دبیر او بود و در جنگهای آن امام شرکت میجست.
او دو کتاب نوشته است:
به احتمال قوی عبیدالله در تاریخ اسلام نخستین کسی است که درباره رجال کتابی نوشته است.
عبیدالله در میان راویان شیعه ثقه شناخته شده است. او از پدرش ابورافع و امام علی(ع) و ابوهریره روایت کرده است.
برچسب های مهم
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | جُندب بن جُناده بن سفیان الغِفاری |
کنیه | ابوذر |
لقب | ابوذر غِفاری |
زادروز/زادگاه | ۳۳ سال پیش از هجرت |
محل زندگی | مدینه، شام (تبعیدگاه)، ربذه (تبعیدگاه) |
نسب/قبیله | طایفه بنی غِفار بن ملیل |
درگذشت/شهادت | ۳۲ق؛ربذه |
مشخصات دینی | |
زمان اسلام آوردن | جزء نخستین گروندگان |
دلیل شهرت | یکی از ارکان اربعه اسلام |
نقشهای برجسته | از یاران برجسته امام علی (ع) |
دیگر فعالیتها | ؛ مخالفت با خلفاء خصوصاً در واقعه سقیفه، منع نگارش حدیث، بخششهای بیت المال در زمان عثمان |
جُندب بن جُناده بن سفیان الغِفاری معروف به ابوذر غِفاری از بزرگان صحابه پیامبراکرم (ص) و یاران امام علی (ع) و یکی از ارکان اربعه اسلام بود. وی از دوستداران راستین پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) بود که دارای صفات، فضائل و مناقب فراوان نزد شیعه و سنی است. اعتراضهای ابوذر به کارهای عثمان خلیفه سوم، سبب تبعید وی به شام و سپس به ربذه شد که سرانجام در همانجا درگذشت.
ابوذر بیست سال پیش از ظهور اسلام، در خانوادهای از طایفه غِفْار که از طوایف اصیل عرب به شمار میرود به دنیا آمد.[۱] پدرش «جناده» از فرزندان غفار و نام مادرش «رمله بنت الوقیعه» از طایفه بنی غفار بن ملیل بود.[۲] مورّخان میگویند در نام پدر ابوذر اختلاف است و از یزید، جندب، عشرقه، عبدالله و سکن نیز نام برده اند.[۳]
ابن حجر عسقلانی می نویسد: ابوذر مردی بلند قامت، گندمگون و لاغر اندام بود.[۴] ابن سعد او را فردی بلند بالا با مو و ریشهای سفید معرفی میکند.[۵] ذهبی میگوید: ابوذر، مردی درشت و قوی هیکل با ریشهای انبوه بود.[۶]
او را به واسطه نام فرزندش (ذَر)، کنیه ابوذر دادهاند؛ و بیشتر از نزد همه با این کنیه شناخته میشود اما نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی، نامهای مختلفی مانند «بدر بن جندب» ، «بریر بن عبدالله» ، «بریر بن جناده»، «بریره بن عشرقه» ، «جندب بن عبدالله»، «جندب بن سکن» و «یزید بن جناده» اشاره شده است.[۷] اما آنچه مشهور و صحیح به نظر میرسد «جندب بن یزید» است.[۸]
بنابر آن چه در منابع آمده، او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته و کلینی روایتی را نقل میکند که در باب وفات ذَر آمده است.[۹] همسرش را نیز «امّ ذر» گفتهاند.[۱۰]
وی از سابقان و پیشتازان اسلام است.[۱۱] به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر (ص) خدا را میپرستید.[۱۲] ابن حبیب بغدادی، او را از جمله کسانی می داند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام میدانستهاند.[۱۳] وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمانآورنده به رسول اکرم(ص) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر(ص) رفتم و بدو گفتم: سلام بر تو ای رسول خدا! شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می دهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا(ص) دیدم.[۱۴]
ابن عباس، اسلام ابوذر را این گونه روایت میکند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر(ص) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان میکند او را از آسمان، اخباری میرسد آگاهساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر (ص) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر(ص) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی (ع) راهی خانه پیامبر (ص) شدیم.[۱۵]
ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونهای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق (ع)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل می کند.[۱۶]
پیامبر (ص) خطاب به او میفرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهل بیت هستی.[۱۷] و یا در جایی دیگر درباره او میفرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد.[۱۸] رسول خدا (ص) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم (ع) توصیف کرده است.[۱۹]
از امام علی (ع) درباره ابوذر سؤال شد. امام (ع) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمیشود.[۲۰] امیر مؤمنان (ع) ، ابوذر را از افرادی میداند که بهشت مشتاق آنان است.[۲۱]
امام باقر (ع) میفرماید: پس از رسول خدا (ص) همه افراد مرتد شدند و دست از علی (ع) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت.[۲۲]
امام صادق (ع) درباره عبادت ابوذر فرمود: بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود... آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد.[۲۳] امام صادق (ع) در روایتی دیگر فرمود: ابوذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام (ع) در ادامه میفرماید: مراد ابوذر این است که مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوبتر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بینیازی در معصیت خداوند است.[۲۴]
در منابع شیعی، ابوذر غفاری یکی از ارکان اربعه در اسلام در میان سلمان، مقداد و عمار ذکر شده است.[۲۵] شیخ مفید حدیثی را از امام کاظم (ع) روایت میکند که در روز قیامت، منادی ندا میدهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمانشکنی نکردند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذر از جا بر میخیزند.[۲۶]
آقا بزرگ تهرانی، دو کتاب «اخبار أبی ذرّ» تألیف ابو منصور ظفر بن حمدون بادرائی[۲۷] و «أخبار أبی ذر الغِفاری و فضائله» اثر شیخ صدوق[۲۸] را در باب احوالات و فضائل ابوذر نام میبرد.
سید علیخان مدنی درباره ابوذر مینویسد: وی از عالمان بزرگ و زاهدان والامقام بود که در سال، چهارصد دینار بخشش میکرد و چیزی را نمیاندوخت.[۲۹]
بحرالعلوم، ابوذر را یکی از حواریونی میداند که بر روش سیدالمرسلین حرکت کرد و در ذکر مناقب اهل بیت (ع) و مثالب دشمنان آنان سرسخت بود.[۳۰]
ابونعیم اصفهانی نیز میگوید: ابوذر پیامبر اسلام (ص) را خدمت کرد و اصول را یاد گرفت و غیر آن را کنار گذارد...وی ترک کننده رباخواری قبل از نزول شریعت اسلام و احکام الهی بود. در راه حق، سرزنش ملامتگران بر وی فائق نمیآمد و قدرت حکّام، او را به خواری نمیافکند.[۳۱]
اربلی روایتی را نقل می کند که ابوذر، علی (ع) را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیرالمؤمنینِ بر حق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد.[۳۲] ابن ابی الحدید نیز می گوید: ابوذر در ربذه به ابن رافع گفت که به زودی فتنه ای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابیطالب (ع) حمایت کنید.[۳۳] این دوستی و علاقمندی به علی بن ابیطالب (ع) تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا (س) شرکت کرد.[۳۴]
ابوذر در دفاع از حق امام علی(ع) بر ولایت در آغاز از بیعت با ابوبکر سرباز زد.[۳۵]
وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور عمر درباره منع نگارش حدیث بیاعتنا بود و می گفت: والله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا (ص) نقل روایت نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا(ص) ترجیح خواهم داد.[۳۶] به دلیل نقل حدیث بود که ابوذر با چند نفر دیگر در زمان عُمَر زندانی شدند.[۳۷]
تبعید به شام
بنابر نقل ابن ابی الحدید، علت تبعید ابوذر به شام در پی بخشش مبالغ بیت المال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران توسط عثمان بود. وی می گوید: ابوذر در کوچه و خیابان فریاد می زد و اعتراض میکرد تا اینکه عثمان، او را از مدینه اخراج و به شام تبعید کرد.[۳۸]
وی در شام به کارهای معاویه اعتراض می کرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار را برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون ندادهاید، می پذیرم ولی اگر پاداش است نیازی بدان ندارم، و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء [سبز] را در دمشق بنانهاد ابوذر گفت: ای معاویه! اگر این کاخ از پول خداست خیانت است و اگر از پول خودت است اسراف است.
بدین طریق در شام دائماً به معاویه می گفت: بخدا سوگند! کارهایی را کردهای که من آنها را نمیشناسم؛ بخدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدایند و نه در سنت پیامبرش (ص)؛ من حقی را می بینم که خاموش می شود؛ باطلی را می بینم که زنده می شود و راستگویی را می بینم که تکذیب می شود.... تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر دستور بازداشت وی را صادر کرد و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهفتید و قطعاً رسول خدا(ص) تو را لعن کرد و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی؛ رسول خدا(ص) به من گفت، در حالی که بر او می گذشتم و خودم شنیدم که می گفت: خدایا او [معاویه] را لعن کن و سیرش نکن مگر با خاک. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کد.[۳۹]
همچنین گفته اند وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) او توصیه میکرد. معاویه، مردم را از مجالست با وی نهی کرد، و به عثمان نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به مدینه روانه کرد.[۴۰]
تبعید به ربذه
ابوذر در مدینه با عثمان دیدار کرد. او دینارهای خلیفه را قبول نکرد و به انتقاد از حکومت پرداخت. عثمان نیز آن را تاب نیاورد و وی را با بدترین حالت به ربذه تبعید کرد. شرح حال گفتگو بین ابوذر و عثمان و تبعید به ربذه در بسیاری از کتب تاریخی آمده است.[۴۱]
عثمان هنگام تبعید ابوذر به ربذه دستور داد کسی او را مشایعت نکند و با او سخن نگوید، و امر کرد مروان بن حکم او را از مدینه بیرون کند. بدین طریق، کسی جرأت همراهی او را نداشت؛ با این حال، امام علی(ع) و برادرش عقیل و حسن و حسین(علیهماالسلام) و عمار یاسر برای مشایعت او حاضر شدند و او را بدرقه نمودند.[۴۲]
پیامبر (ص):
ای ابوذر! تو تنها زندگی میکنی، تنها میمیری، تنها مبعوث میشوی و تنها وارد بهشت میشوی. به واسطه تو، کسانی از اهل عراق که غسل و تجهیز و دفنت را انجام میدهند خوشبخت میشوند.
ابوذر در ذیالحجه سال ۳۲ هـ ق و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت.[۴۳] ابن کثیر مینویسد: به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.[۴۴] زرکلی می گوید: وی در حالی از دنیا رفت که در خانهاش چیزی نبود که او را کفن کنند.[۴۵] مهران بن میمون نقل میکند: آن چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمیارزید.[۴۶]
نقل شده است هنگامی که امذر گریه میکرد و به همسرش میگفت: تو در بیابان میمیری و من پارچهای ندارم تا تو را کفن کنم؛ ابوذر به وی گفت: گریه نکن و خوشحال باش. چرا که روزی رسول خدا (ص) در بین افرادی که من نیز در میان آنان بودم فرمود: یکی از شما در بیابان میمیرد و جماعتی از مؤمنین او را به خاک میسپارند. حال تمام افرادی که آن روز با من بودند در شهر و میان مردم جان سپردهاند و گفته پیامبر (ص) درباره من است.[۴۷]
پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یاران بافضیلتش (از جمله: حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار) اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند.[۴۸] طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است.[۴۹]
بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است.
برچسب های مهم
اطلاعات یاران امامان | |
---|---|
لقب | اشتر |
خویشاوندان سرشناس |
ابراهیم بن مالک اشتر |
زادگاه | یمن |
محل زندگی | یمن، کوفه |
محل وفات/شهادت | ۳۹ق. قلزم |
نحوه وفات/شهادت | مسموم شدن؟ به دستور معاویه |
مدفن | مصر |
از یاران | امام علی(ع) |
فعالیتهای اجتماعی | عضو گروه شُرطةالخَمیس، فرمانده جنگی، از مخالفان عثمان، والی منصوب مصر |
مالک بن حارث، معروف به اشتر متوفای ۳۹ق. از یاران ویژه امیر مؤمنان (ع) و از رؤسای نیرومند عراق و امیران لشکر امیر مؤمنان (ع) که در سیاست مردی دوراندیش و در جنگ فرماندهی توانمند بود.[۱] او در جنگهایی از جمله جمل و صفین شرکت داشت و سرانجام از طرف امام علی (ع) به استانداری مصر منصوب شد ولی قبل از رسیدن به مصر به شهادت رسید. عهدنامه معروف مالک اشتر، پیماننامهای است که امام علی (ع) خطاب بدو هنگام فرستادنش به مصر نگاشت.
مالک بن حارث به اشتر معروف بود، زیرا در فتوحات روم تیری بر چشمش خورده و رگ چشمش را پاره کرد. از آن روز به بعد به وی مالک اشتر می گفتند.[۲] ابن عساکر این حادثه را در جنگ یرموک می داند [۳]
نسب مالک اشتر طبق گفته ابن ابی الحدید چنین است: مالك بن حارث بن عبد یغوث بن مسلمة بن ربیعة بن خزیمة بن سعد بن مالك ابن نخع بن عمرو بن علة بن خالد بن مالك بن أدد.[۴]
تاریخ و مکان ولادت مالک اشتر، نامشخص است اما شکی نیست که وی در سرزمین یمن بزرگ شده است و سپس در سال ۱۱ یا ۱۲ق. (۶۳۲ یا ۶۳۳م.) از آنجا مهاجرت کرده است.[۵] وی از امیران و از دلیران بزرگ و رئیس قومش بود و جاهلیت را درک كرد. در کوفه ساكن شد و از پشت او نسلی در كوفه زیستند. او در جنگ یرموک شرکت کرد، و در این جنگ بود كه چشم خود را از دست داد. او در یرموک 13 نفر از دشمنان را کشت. [۶]
اشتر در همه جا با علی (ع) بود. و در جنگ جمل، محمد بن طلحه را كشت. همه تذكره نویسان او را ستوده اند. او را اشعاری است كه در منابع ثبت شده است.[۷]
ابن ابی الحدید، سنی معتزلی، حدیثی را از ابوذر غفاری از پیامبر (ص) نقل می کند که بیان میکند که گروهی از مؤمنین بر جنازه ابوذر حاضر میشوند. از آنجا که مالک اشتر در میان گروهی بود که بر جنازه ابوذر در تبعیدگاه ربذه حاضر شدند و به غسل و کفن و دفن ابوذر پرداختند، ابن ابی الحدید این حدیث را شهادت قطعی از پیامبر (ص) بر مؤمن بودن مالک اشتر میداند و نتیجه میگیرد که مالک اشتر، طبق آنچه پیامبر (ص) فرموده است مؤمن است.[۸] این گروه در نماز بر ابوذر، مالک را امام قرار داده و به وی اقتدا می کنند. [۹]
سعید بن عاص اموی والی عثمان در کوفه در بزمی شبانه گفته بود که سواد (مقصود منطقه «سواد عراق» است که دارای باغها و بستانها بوده است) بستان قریش و بنی امیه است. مالک اشتر و برخی دیگر در مقابل این سخن حاکم کوفه، واکنش شدید نشان دادند و با رئیس شرطه کوفه درگیر شدند. پس از این عمل، سعید بن عاص، مالک را به همراه ۹ نفر دیگر به دستور عثمان به شام تبعید کرد.[۱۰]
طبق نقل ابن ابی الحدید، برخی از تبعیدشدگان به شام به همراه مالک اشتر از این قرارند: مالک بن کعب ارحبی، اسود بن یزید نخعی، علقمة بن قیس نخعی، صعصعة بن صوحان عبدی. با توجه به گفتگوهایی که در شام میان مالک و یارانش با معاویه پیش آمد، معاویه به عثمان نامه ای نوشت و عثمان خواستار برگرداندن آنها به کوفه شد. باز آنها در کوفه به سرزنش سعید بن عاص و عثمان پرداختند و سعید به عثمان گزارش داد و عثمان دستور داد که آنها را به حمص نزد عبدالرحمن بن خالد بن ولید بفرستد.[۱۱]
طبق نقلی دیگر، خود معاویه بود که هنگام متوجه شدن اینکه برخی شامیان نزد این اشخاص می آیند از ترس اینکه مبادا سخنان اینها در آنها نیز اثر کند، مالک و یارانش را به حمص فرستاد. در اینجا، طبق نامه سعید بن عاص به عثمان، نام برخی از معترضان چنین نقل شده است: عمرو ابن زرارة، کمیل بن زیاد، مالک بن حارث (مالک اشتر) ، حرقوص ابن زهیر، شریح بن اوفی، یزید بن مکنف، زید بن صوحان، صعصعة بن صوحان، جندب بن زهیر.[۱۲]
چنانکه ابن شبه (متوفای ۲۶۲ق.) گفته است، مالک و یارانش در حمص ماندند تا هنگامی که کوفیان تصمیم به اخراج سعید بن عاص از کوفه گرفتند و در این هنگام آنها به مالک و یارانش نامه نوشتند و بدین طریق آنها به کوفه برگشتند.[۱۳]
پس از بازگشت مالک به کوفه، بزرگان کوفه با وی پیمان بستند که سعید بن عاص را که آن هنگام به مدینه رفته بود، به کوفه راه ندهند. بدین طریق، مالک اشتر، والی کوفه شد و نماز جمعه را اقامه کرد و امامت سایر نمازها را به یکی از قاریان واگذار کرد و شخصی را برای اداره بیت المال تعیین نمود.[۱۴]
پس از نامه نگاری عثمان و مالک اشتر، مالک به عثمان پیشنهاد داد که اگر عثمان، ابوموسی اشعری و حذیفه را حاکم کوفه نماید آنها بدین کار رضایت می دهند. بدین طریق، عثمان بدین دو نفر نامه نوشت و آنها را متولی امور کوفه نمود.[۱۵]
هنگامی که گروههای معترض بر اعمال عثمان و کارگزارانش، در مدینه جمع شدند، مالک اشتر سرکرده کوفیان بود ولی هنگامی که کار به جایی رسید که کسی گمان نمیکرد چنان شود، و عثمان محاصره و تهدید به قتل شد، اشتر کناره گرفت، پس حکیم بن جبلة سرکرده بصریها نیز کناره گرفت؛ ولی ابن عدیس و یارانش که مصری بودند به حصر عثمان پرداختند.[۱۶]
اینکه مالک از کشندگان عثمان نبود از گفتگویی که میان وی و جریر بن عبدالله بجلی رخ داده است نیز روشن می شود. جریر از طرف امیرالمؤمنین(ع) برای گفتگو به شام رفته بود ولی بدون دستابی به توفیقی برگشته بود. در اینجا مالک به امیرالمؤمنین(ع) گفت: ای امیر مؤمنان! اگر بجای او مرا فرستاده بودی بهتر بود و.... جریر با شنیدن این سخنان گفت: بخدا سوگند اگر تو می رفتی تو را میکشتند چرا که پندار آنها بر این است که تو از کشندگان عثمانی.[۱۷] لفظی که در این عبارت به «پندار» ترجمه شده است واژه «زعموا» است که به معنای گمان باطل است یعنی این گمان آنها باطل است. در حالی که اگر مالک، از کشندگان عثمان بود جریر باید می گفت که آنها «می دانند» تو از کشندگان عثمانی، و نه اینکه آنها گمان می کنند که تو از کشندگان عثمانی.
پس از کشته شدن عثمان، مالک اشتر گروههای مردم را به سوی بیعت با امام علی (ع) راهنمایی کرد.[۱۸]
مالک اشتر در جنگ جمل، فرمانده میمنه (جناح راست) لشکر امیرالمؤمنین (ع) بود.[۱۹] در این جنگ بود که اشتر با عبدالله بن زبیر که افسار شتر عایشه را به دست داشت، تن به تن جنگید به طوری که هر دو به زمین افتادند و اشتر روی عبدالله قرار گرفت و عبدالله فریاد می زد که اقتلونی و مالکا / اقتلوا مالکاً معی و یاران هر یک به کمکشان آمدند و یار خود را نجات دادند.[۲۰]
در پایان جنگ جمل، مالک نزد عائشه آمد و گفت:
پس از جدایی آنها مالک گفت:
أعائش لولا أنني كنت طاويا | ثلاثا لألفيت ابن أختك هالكا[۲۲] | |
عائشه! اگر نبود که سه روز شکمم خالی بود | خواهرزادهات [عبدالله، خواهرزاده عائشه بود] را کشته بودم |
در پایان جنگ، اشتر شتری گران را خرید و در عوض شتر عایشه که در جنگ پی شده بود به وی داد.[۲۳]
مالک اشتر در جنگ صفین از فرماندهان لشکر امیرالمؤمنین (ع) بود و هنگامی که وی به قلب لشکر معاویه رسید و پیروزی لشکر امام علی (ع) مشخص شده بود یاران معاویه، به نیرنگ قرآنها را بر سر نیزه کردند و یاران امام (ع) را به حکمیت قرآن فراخواندند. عده ای از لشکریان امام (ع) که شمار آنها را ۲۰۰۰۰ نفر نوشته اند فریب آنها را خوردند و دور امام (ع) حلقه زدند و از او خواستند که از اشتر بخواهد برگردد و گرنه امام (ع) را میکشند. هرچه امام (ع) آنها را نصیحت کرد که اینها نیرنگ و فریب است و اندکی مهلت دهید که پیروزی نزدیک است نپذیرفتند و اصرار کردند که بگو مالک اشتر برگردد. بدین طریق امام (ع) ناچار شد قاصدی (پیک) نزد مالک بفرستد و از او بخواهد که برگردد.
اشتر در آن روز که صبح لیلة الهریر بود مشرف بر لشکر معاویه شده بود که بدان داخل شود و لذا به قاصد که یزید بن هانی بود گفت: به او بگو اکنون هنگام تغییر مکان من نیست و امید دارم که خداوند به وسیله من پیروزی به ما بدهد؛ پس به من شتاب مده.
یزید بن هانی نزد امام (ع) برگشت و پیغام را رساند. در این هنگام معترضان به امام (ع) بدبین شدند و سوگند خوردند که تو پیغام دادهای که مالک به جنگ ادامه دهد. حضرت بدانها گفت: شما دیدید در حضور خود شما آشکارا به او گفتم به مالک چه بگوید و شما شنیدید. گفتند: پس باز به مالک پیغام بده که برگردد و گرنه تو را عزل میکنیم. در اینجا امام (ع) به یزید بن هانی گفت که به مالک بگو برگردد که فتنه شده است. پس او نزد مالک آمد و او را خبر داد. مالک از او پرسید: بخاطر بلند شدن این مصحفها؟ گفت: بله. مالک گفت: بخدا سوگند هنگامی که بلند شدند دانستم که مایه اختلاف و تفرقه میشوند ولی رواست که این موقعیت نزدیک پیروزی را رها کنیم؟ یزید گفت: آیا دوست داری در اینجا پیروز شوی و امیرالمؤمنین در آنجا به دشمن تسلیم شود؟ مالک گفت: سبحان الله، بخدا سوگند دوست ندارم چنین شود. یزید گفت: آنها به او گفته اند که یا مالک برمی گردد یا اینکه تو را میکشیم همچنانکه عثمان را کشتیم، یا اینکه تو را به دشمنت تحویل میدهیم.
بدین طریق اشتر از میدان جنگ برگشت. پس از برگشت به گفتگو با مخالفان پرداخت و آنها را سرزنش کرد و با یکدیگر شدند به طوری که امام (ع) به آنها نهیب زد و آنها از درگیری دست کشیدند. وی از مخالفان حکمیت بود اما چون امام (ع) پذیرفته بود از وی پیروی کرد.[۲۴]
مالک اشتر پس از بازگشت از جنگ صفین به جزیره برگشت و چون اوضاع مصر آشفته شد، امیرالمؤمنین (ع) اشتر را که آن روز در نصیبین بود فراخواند و او را به حکومت مصر منصوب کرد.[۲۵] چون جاسوسهای معاویه خبر استاندار مصر شدن اشتر را به وی رساندند، دانست که اگر پای اشتر به مصر برسد فتح مصر -که آن هنگام، محمد بن ابی بکر استاندارش بود- دشوارتر میشود. لذا وی برای یکی از خراج دهندگان پیغام فرستاد که اشتر فرماندار مصر شده است و اگر او را بکشی تا زندهام و زندهای از تو خراج نمیگیرم. بدین طریق چون اشتر به قلزم رسید آن مرد که آنجا منطقهاش بود به استقبال اشتر آمد و خوش و بش کرد و اشتر را دعوت به اقامت و استراحت در آنجا کرد و غذایی برایش آورد. چون اشتر غذا خورد، شربت عسلی را که در آن زهر ریخته بود به او نوشاند و بدین طریق مالک اشتر درگذشت.[۲۶]
ابن ابی الحدید می گوید: مالک در سال ۳۹ق هنگام سفر به مصر جهت اداره آنجا از طرف علی علیه السلام، درگذشت. همو درباره درگذشت مالک مینویسد: گفته شده است که سم داده شد؛ و گفته شده است که این درست نیست بلکه مرگش طبیعی بود.[۲۷] نویسنده الغارات (متوفای ۲۸۳ه.ق.) روایاتی گوناگون را از نحوه مسموم شدن مالک توسط معاویه نقل کرده است.[۲۸]
علقمه بن قیس نخعی می گوید: [امام] علی (ع) [در مرگ مالک] پیوسته دریغ و اندوه میخورد چندانکه گمان کردیم فقط او مصیبت دیده است و نه ما [قبیله نخع]، و این اندوه، روزهایی در چهرهاش آشکار بود.[۲۹]
امام علی (ع) هنگام فرستادن مالک اشتر به مصر، در نامه ای خطاب به مصریان مالک را برای آنها چنین توصیف می کند:
چون خبر مرگ اشتر به امیر المؤمنین (ع) رسید فرمود:
و باز گفته اند که امام، بعد از مرگ مالک، چنین گفت:
معاویه چون از مرگ مالک آگاه شد خطاب به مردم گفت: «اما بعد، علی را دو دست بود یكی در صفین بریده شد و آن عمار بن یاسر بود و دیگری امروز كه مالك اشتر است ».[۳۳]
وی سوارکاری شجاع، رئیس (قبیله)، و از بزرگان شیعه بود که در دوستی و یاری امیرالمؤمنین علیه السلام، ثابت قدم بود.[۳۴] «مالک نرمش را با خشونت جمع میکرد. در جای سختگیری، سخت میگرفت، و در جای نرمی، مدارا میکرد».[۳۵]
در مجلس معاویه اسم مالک اشتر آوردهشد مردی از نخع در آنجا حاضر بود گفت ساکت باشید درباره کسی صحبت می کنید که شهادتش باعث ذلت اهل عراق و حیاتش باعث ذلت اهل شام بود، معاویه در مقابل این حرف سکوت اختیار کرده و چیزی نگفت. [۳۶]
برچسب های مهم
آرامگاه عمار یاسر
|
|
اطلاعات شناسنامهای | |
---|---|
نام کامل | عمار بن یاسر بن عامر |
کنیه | ابویقظان |
زادروز/زادگاه | ؟ |
محل زندگی | مکه، مدینه |
خویشاوندان سرشناس | یاسر (پدر عمار)، سمیه (اولین شهید اسلام، مادر عمار) |
درگذشت/شهادت | ربیع الثانی ۳۷ق |
نحوه درگذشت/شهادت | در جنگ صفین در رکاب امام علی (ع) |
مدفن | رقه (سوریه) |
اطلاعات دینی | |
زمان اسلام آوردن | در آغازین سالهای بعثت |
حضور در جنگها | جنگ صفین |
دیگر فعالیتها | تحمل شکنجه مشرکان و نازل شدن آیه ۱۰۶ نحل در حق وی؛ جزء نخستین شیعیان امیرالمؤمنین علی (ع)؛مخالفت با خلفاء و سقیفه بنی ساعده |
عمار بن یاسر صحابی بلندمرتبه پیامبر(ص)، از نخستین مسلمانان و از شیعیان امام علی(ع).
عمار از یاران نزدیک امام علی(ع) و از جمله نخستین شیعیان آن حضرت بود. بعد از وفات پیامبر(ص)، وی در حمایت از علی(ع) از بیعت با ابوبکر سرباز زد. در زمان خلیفه سوم وی از جمله مخالفان خلیفه بود و با او درگیریهایی داشت و در اعتراضات علیه او شرکت داشت. در زمان خلافت علی(ع) از همراهان آن حضرت بود و در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین(ع) جنگید و به دست لشکریان معاویه شهید شد. پیامبر(ص) در حدیثی مشهور شهادت وی به دست گروه باغی (=شورشگر) را از پیش اطلاع داده بود.
عمار بن یاسر بن عامر، کنیهاش ابویقظان، و حلیف (= هم پیمان) بنی مخزوم بود.[۱] نسب عمار به خاندان عنس بن مالک از قبایل قحطانی و ساکن یمن میرسد. یاسر پدر عمار در جوانی به مکه آمد و در آنجا اقامت کرد و با ابو حذیفه که از بنی مخزوم بود پیمان بست.[۲]
عمار و پدر و مادرش از سابقین در اسلام بودند. وی بر اساس روایتی وی بعد از سی و چند نفر مسلمان شد و بنابر روایتی دیگر، یکی از هفت تن مسلمان نخست بود.[۳] عمار، برادرش عبدالله، پدرش یاسر و مادرش سمیه، بلال، خَبّاب، و صُهَیب، به دست قریش به شدیدترین وجهی شکنجه شدند تا از اسلام روگردان شوند. سمیه و یاسر در اثر این شکنجهها جان دادند. آنها نخستین شهدای اسلام بودند.[۴]
مشرکان، عمار را نیز مجبور به ناسزاگویی به پیامبر(ص) کردند اما پیامبر اکرم(ص) عذر او را پذیرفت و به او فرمود اگر دیگربار نیز مجبورش کردند، چنین کند. در پی این ماجرا بود که این آیه نازل شد: مَن کفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکرِ هَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ (ترجمه: هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت ] مگر آن کس که مجبور شده [ولی ] قلبش به ایمان اطمینان دارد.)[۱۶–۱۰۶][۵][۶]
بنابر برخی از گزارشها که درباره آن اختلاف است، عمار از جمله مهاجران به حبشه بود.[۷]
عمار در هنگام مهاجرت پیامبر به مدینه همراه آن حضرت بود و در محله قبا در ساخت مسجد قبا همکاری داشت.[۸] عمار در مدینه از صحابه نزدیک پیامبر اسلام بود و در همه جنگهای آن حضرت شرکت داشت.[۹]
فضایل عمار: روایاتی از پیامبر اسلام(ص) در فضایل عمار نقل شده است؛ از جمله اینکه آن حضرت فرمودند بهشت مشتاق علی، عمار، سلمان و بلال است.[۱۰] همچنین از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود: عمار با حق است و حق با عمار، عمار گرد حق میچرخد هرجا که باشد، و قاتل عمار در آتش است.[۱۱]
عمار در کنار سلمان، مقداد، ابوذر از نخستین شیعیان دانسته شدهاند که در زمان پیامبر(ص) بدین نام شناخته شدهاند.[۱۲]
عمار در دفاع از حق علی(ع) بر ولایت در آغاز از بیعت با ابوبکر سرباز زد.[۱۳] وی در زمان خلیفه اول در جنگ یمامه شرکت کرد و در این جنگ بود که گوشش بریده شد.[۱۴]
در دوران خلافت عمر فرماندار شهر کوفه و فرمانده سپاه مسلمانان در این شهر شد.[۱۵] در دوران فرماندهی او بود که جنگ نهاوند روی داد و بخشی از مناطق داخلی ایران فتح شد.[۱۶] اما بعد از چندی از این حکم عزل شد. منابع تاریخی علت عزل وی را به روشنی بیان نکردهاند و برخی گزارشها از نارضایتی مردم و درخواست آنان از عمر برای عزل عمار خبر دادهاند. علت این اعتراضها به روشنی ذکر نشده است؛ در یکی از این گزارشها اعتراض مردم به ضعف عمار و بیاطلاعی وی از سیاست نسبت داده شده است.[۱۷]
در زمان خلیفه سوم مشاجراتی شدید میان وی و عمار درگرفت. یکی از این موارد اعتراض عمار به تبعید ابوذر به ربذه بود که به مشاجره شدیدی بین عمار و عثمان انجامید و عمار به دستور عثمان به سختی کتک خورد. عثمان قصد داشت عمار را از مدینه تبعید کند اما با اعتراض بنی مخزوم و امام علی(ع) از این کار منصرف شد.[۱۸] ماجرای برخورد و مشاجره و ضرب و شتم عمار را در هنگام اعتراض او و سایر کوفیان به شرابخواری و بیقیدی ولید بن عقبه که از سوی عثمان حاکم کوفه بود نیز دانستهاند.[۱۹] گزارش دیگر ضرب و شتم عمار را به زمان اعتراض او به نحوه تقسیم بیت المال از سوی عثمان و در اعتراض به این سخن خلیفه دانستهاند که نحوه مصرف بیتالمال را از اختیارات خود میدانست.[۲۰]
عمار در ماجرای شورش بر عثمان با معترضان همراهی داشت. او در مصر به معترضان پیوست و در مدینه در محاصره عثمان شرکت داشت.[۲۱]
عمار یاسر از طرفداران خلافت علی(ع) بود. در زمان وفات عمر و ماجرای تشکیل شورای تعیین خلیفه، در گفتگویی با عبدالرحمن بن عوف به او توصیه کرد علی(ع) را انتخاب کند تا مردم دچار تفرقه نشوند.[۲۲] بعد از کشته شدن عثمان، عمار از جمله افرادی بود که مردم را به بیعت با علی(ع) دعوت میکردند.[۲۳]
وی در حکومت امیرالمؤمنین(ع) در جنگهای جمل و صفین شرکت داشت. در جمل، فرمانده میسره [سمت چپ] لشکر امام(ع) بود.[۲۴] و در روز سوم جنگ صفین نیز وی فرمانده لشکر امام(ع) بود.[۲۵]
عمار در جنگ صفین در ربیع الثانی سال ۳۷ق.ن به شهادت رسید. پس از شهادت عمار، امام علی(ع) بر او نماز گزارد.[۲۶] سن عمار هنگام شهادت، بالای نود بود. برخی ۹۳، برخی ۹۱ و برخی ۹۲ سال گفتهاند.[۲۷]
شهادت عمار در جنگ صفین به دست سپاهیان معاویه، همواره از عوامل سرزنش معاویه و یکی از دلایل حقانیت علی(ع) در این نبرد دانسته شده است. دلیل این مسئله، شهرت حدیثی از پیامبر(ص) بود که در آن کشندگان عمار، گروهی باغی (یعنی گروه خارج از اطاعت امام عادل) خوانده شده بودند.[۲۸] ابن عبدالبر این حدیث را متواتر میداند و میگوید از صحیحترین احادیث است.[۲۹]
گفتهاند که خزیمه بن ثابت، در جنگ جمل و صفین حاضر شد ولی شمشیر از غلاف بیرون نیاورد ولی در جنگ صفین هنگامی که دید عمار به دست لشکر معاویه کشته شده گفت: اکنون گروه گمراه برای من مشخص شد و شروع به جنگ در رکاب امام علی(ع) کرد تا اینکه به شهادت رسید.[۳۰]
قبر عمار در محل شهادتش در استان رقه در کشور سوریه قرار دارد.[۳۱] نویسنده کتاب اماکن زیارتی سیاحتی سوریه که این اثر را در سال ۱۳۸۱ نوشته در توصیف این مقبره چنین مینگارد: «این مقبره در سمت راست باب علی علیهالسلام است. چند سالی است به اهتمام جمهوری اسلامی مقبرهای بسیار بزرگ و باشکوه در حال ساخت است. بر فراز مقبره عمار، گنبدی مرتفع از بتون و سیمان قرار دارد و ارتفاع و سقف مقبره نیز بسیار زیاد است. قبر مطهّر او در زیر این گنبد قرار دارد.»[۳۲]
وصف این زیارتگاه در مقاله «زیارتگاههای اهل بیت و اصحاب علیهم السلام در سوریه» چنین آمده است: «زیارتگاه عظیم و باشکوهی در این شهر وجود دارد که در چند سال اخیر، توجه شیعیان و کاروانهای زیارتی را به خود جلب کرده است. این زیارتگاه، قبور چند تن از شهدای صفّین، شامل عمار یاسر، اویس قرنی و ابی بن قیس است. بنای زیارتگاه تا پیش از سه دهه اخیر تنها شامل دو اتاق محقّر و کوچک بر روی قبر هر یک از عمار یاسر و اویس قرنی بود (۵۶)، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به توصیه امام خمینی (ره) و با موافقت آقای حافظ اسد، رئیس جمهور پیشین سوریه، زمین زیارتگاه خریداری و در آن اسکلت و چارچوب بنای فعلی زیارتگاه ساخته شد، اما بنا چندین سال به همین صورت رها گردید، تا اینکه با پشتیبانی ایران و اجرای وزارت مسکن و شهرسازی دولت وقت جمهوری اسلامی، ساختمان بنا و کاشی کاریها و سایر تزئینات آن تکمیل، و در سال ۲۰۰۴/۱۳۸۲ رسماً افتتاح شد. بنای زیارتگاه دارای صحن مستطیل وسیعی است که در گرداگرد آن، رواق ها، اتاقها و سالنهایی با کاربری اداری و مذهبی در دو طبقه قرار دارد. تمام نماهای خارجی بنا و صحن، با سنگهای سفید رنگ و نیز تزئینات کاشی کاری پوشیده شده و زیبایی خیره کنندهای به آن بخشیده است. زیارتگاه عمار یاسر در غرب صحن و زیارتگاه اویس قرنی در شرق صحن واقع است و بنای هر دو به یک شکل و دارای گنبد با کاشیهای آبی رنگ و مناره مرتفع است. در بیرون از ضلع شرقی صحن، زیارتگاه ابی بن قیس قرار دارد که دارای گنبدی کوچکتر از زیارتگاههای عمار و اویس است.»[۳۳]
در ۲۱ رمضان سال ۱۴۳۴ /ششم مرداد ۱۳۹۲، همزمان با شبهای قدر، گروههای تکفیری و سلفی فعال در سوریه که کنترل استان رَقَّه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپارهای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخشهای زیادی از آن را منهدم کردند
برچسب های مهم
محمد | |
---|---|
نقش | آخرین پیامبر الهی |
نام | محمد |
کنیه | ابوالقاسم |
زادروز | ۱۷ ربیع الاول، سال عام الفیل/۵۷۰م. |
زادگاه | مکه |
درگذشت | ۲۸ صفر، سال ۱۱ق/۶۳۲م. |
مدفن | مدینه |
محل زندگی | مکه، مدینه |
لقب(ها) | امین، رسول الله، مصطفی، حبیب الله، صفی الله، نعمة الله، خیرة خلق الله، سید المرسلین، خاتم النبیین، رحمة للعالمین، نبی امّی |
پدر | عبدالله |
مادر | آمنه |
همسران | خدیجه، سوده، عایشه، حفصه، زینب دختر خزیمه، ام حبیبه، ام سلمه، زینب دختر جحش، جویره، صفیه، میمونه. |
فرزندان | قاسم، زینب، رقیه، ام کلثوم، فاطمه، عبدالله، ابراهیم. |
طول عمر | ۶۳ سال |
محمد بنعبداللّه بنعبدالمطّلب بنهاشم (عام الفیل/۵۷۰م. مکه–۱۱ق./۶۳۲م. مدینه)، پیامبر اسلام، که از پیامبران اولوالعزم و آخرین پیامبر الهی است و معجزه اصلیاش قرآن است و مردم را به یکتاپرستی و درستکاری و اخلاق نیک دعوت کرد.
با اینکه حضرت محمد(ص) در جامعه مُشرک عربستان به دنیا آمد، در طول زندگی از بتپرستی و نزدیک شدن به زشتیهای رفتاری رایج در جامعه پرهیز کرد. در ۴۰ سالگی به پیامبری رسید و مهمترین پیامش دعوت به توحید بود و هدف از بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی معرفی کرد. مشرکان مکه سالها او و پیروانش را شکنجه کردند، ولی او و پیروانش از اسلام دست برنداشتند. پس از ۱۳ سال دعوت در مکه، به مدینه مهاجرت کرد. هجرت حضرت محمد(ص) به مدینه مبدأ تاریخ اسلامی است.
با کوشش پیامبر(ص) در زمان حیات ایشان، تقریباً تمام شبهجزیره عربستان به اسلام گروید. در دورههای بعد و تا امروز گسترش اسلام ادامه داشته است و امروزه اسلام دینی جهانی و رو به گسترش شمرده میشود. پیامبر(ص) مسلمانان را سفارش کرد که پس از وی به قرآن و اهل بیت(ع) او پناه ببرند و از آنها جدا نشوند (رجوع کنید به: حدیث ثقلین) و در مناسبتهای گوناگون، از جمله در واقعه غدیر، امام علی(ع) را جانشین خویش معرفی کرد.
درباره زندگانی حضرت محمد(ص)، گزارشهای فراوان و روشنی در متون تاریخی آمده و میتوان مدعی شد که حوادث و رویدادهای زندگی او، در مقایسه با دیگر پیامبران، کاملتر و دقیقتر ثبت شده است. با این حال، همچون سایر شخصیتهای تاریخی، تمام جزئیات زندگی او روشن نیست و گاه ابهامات و اختلافاتی وجود دارد. (نک: منابع برای آگاهی از زندگی پیامبر(ص)). علیرغم این اختلافات میتوان تصویری روشن از زندگی ایشان ارائه داد.
مُحمّد بن عبداللّه بن عبدالمطّلب (شَیبة الحمد، عامر) بن هاشم (عَمروالعُلی) بن عبدمَناف (مُغیرة) بن قُصَی (زید) بن کلاب (حکیم) بن مُرّة بن کعب بن لُؤی بن غالب بن فِهر (قریش) بن مالک بن نَضر (قَیس) بن کنانة بن خُزَیمة بن مُدرکة (عمرو) بن الیاس بن مضر بن نِزار (خلدان) بن مَعَدّ بن عدنان علیهم السلام.[۱]
مادر پیامبر اسلام، آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب است. هنگامی که محمد ۶ سال و ۳ ماه (و به قولی ۴ سال) داشت، مادرش او را به یثرب برد تا خویشان وی (از طرف مادر عبدالمطلب از طایفه بنی عَدِی بن نّجّار) او را ببینند. در بازگشت از این سفر، آمنه در ابواء در مسیر مکه درگذشت و همانجا دفن شد. او در این هنگام ۳۰ سال داشت.[۱] علامه مجلسی میگوید: شیعه امامیه بر ایمان ابوطالب و آمنه دختر وهب و عبدالله بن عبدالمطلب و اجداد رسول خدا تا آدم(ع) اجماع دارند.[۱]
[نمایش] تبارنامه پیامبر اسلام |
---|
[نمایش] اهل بیت علیهم السلام |
---|
کنیههای پیامبر اسلام(ص)، ابوالقاسم و ابوابراهیم است.[۲]
برخی از القاب وی عبارتند از: مصطفی، حبیب الله، صفی الله، نعمة الله، خیرة خلق الله، سیدالمرسلین، خاتم النبیین، رحمة للعالمین، نبی امّی.[۳]
سال دقیق ولادت پیغمبر(ص) معلوم نیست. ابن هشام و دیگران نوشتهاند ولادت او در عام الفیل بوده (یعنی سالی که ابرهه با پیلان برای خراب کردن کعبه آمد)؛ اما هم اکنون به درستی نمیتوان گفت حادثه فیل در چه سالی روی داده است. با این حال، از آنجا که تاریخ نویسان رحلت پیغمبر(ص) را در سال ۶۳۲م نوشتهاند و آن حضرت هنگام مرگ ۶۳ ساله بوده است، میتوان سال تولد او را بین ۵۶۹-۵۷۰م حدس زد.[۴]
زادروز ولادت پیامبر اسلام(ص) از نظر مشهور شیعه ۱۷ ربیع الاول و از نظر مشهور اهل سنت ۱۲ ربیع الاول است.[۵]
تاریخ نویسان از زندگانی وی داستانهای گوناگون نوشتهاند، ولی جدا ساختن حقیقت تاریخی از داستان هنگامی ممکن است که به سندهای قطعی تکیه کنیم. چنین سندی که بتواند رویدادهای چنان سالهایی را روشن کند، قرآن کریم و سنت (اخبار) است. اما قرآن در این زمینه جز اشارههایی کوتاه ندارد. از این اشارهها و نیز از آنچه مورخان نوشتهاند و مورد اتفاق است، میتوان دانست که محمد(ص) دوران کودکی را با یتیمی گذرانده است.[۴]
عبدالله پدر حضرت محمد چند ماه پس از ازدواج با آمنه دختر وهب رئیس طایفه بنی زهره، در سفری تجارتی، هنگام بازگشت از شام، در یثرب درگذشت. برخی سیرهنویسان نوشتهاند که عبدالله چند ماهی پس از ولادت محمد(ص) مرد. محمد(ص) دوران شیرخوارگی را نزد زنی از قبیله بنی سعد که حلیمه نام داشت، سپری کرد. در ۶ سالگی مادرش را از دست داد و نیای او عبدالمطلب سرپرستی او را عهدهدار گردید. ۸ سالگی بود که پدربزرگش عبدالمطلب وفات کرد و تحت سرپرستی عمویش ابوطالب درآمد.[۶]
در خانه ابوطالب، همسر وی، فاطمه بنت اسد بسیار به محمد(ص) مهربانی میکرد، چندانکه پس از درگذشت وی، پیامبر(ص) فرمود: «امروز مادرم وفات کرد.» و او را در پیراهن خویش کفن کرد و در قبرش فرود آمد و در لحد او خوابید، و چون به او گفته شد:ای رسول خدا! برای «فاطمه» سخت بیتاب گشته ای؟ گفت: «او به راستی مادرم بود، چه کودکان خود را گرسنه میداشت و مرا سیر میکرد، و آنان را گردآلود میگذاشت، و مرا شسته و آراسته میداشت، راستی که مادرم بود».[۷]
سفر اول به شام و پیشگویی راهب نصرانی
تاریخ نویسان نوشتهاند محمد(ص) به هنگام کودکی در یکی از سفرهای عمویش به شام همراه وی رفت و در بین راه در محلی که بصری نام دارد راهبی نصرانی به نام بحیرا نشانههای پیغمبری را در او دید و سفارش او را به عمویش کرد و مخصوصاً بدو توصیه کرد که این کودک را از آسیب یهودیان که دشمن وی هستند برکنار دارد. نوشتهاند چون کاروانیان از نزد بحیرا پراکنده شدند، وی محمد(ص) را نگاه داشت و گفت: تو را به لات و عزی سوگند میدهم آنچه از تو میپرسم پاسخ بده! محمد(ص) گفت: مرا به نام لات و عزی مپرس که هیچ چیز را چون این دو بت ناخوش نمیدارم. سپس بحیرا او را به خدا سوگند داد.[۸]
از وقایع مهم پیش از ازدواج محمد(ص)، شرکت در پیمانی به نام «حلف الفضول» است که در آن جمعی از اهالی مکه همپیمان شدند تا «از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند». پیامبر(ص) بعدها نیز این پیمان را میستود و میگفت اگر بار دیگر نیز او را به چنان پیمانی بخوانند، به آن میپیوندد.[۹] (نک: جوانی پیامبر(ص))
پیامبر اسلام(ص):
خِیارُکم خِیارُکم لِنِسائِهِم (ترجمه: بهترین شما، بهترینتان نسبت به زنانشان هستند.)
محمد(ص) در سن ۲۵ سالگی بود که ابوطالب بدو گفت: کاروان قریش آماده رفتن به شام است. خدیجه دختر خویلد گروهی از خویشان تو را سرمایه داده است که برای او تجارت کنند و در سود آن شریک باشند. اگر بخواهی تو را نیز میپذیرد. سپس با خدیجه در این باب سخن گفت و او پذیرفت. از ابن اسحاق روایت شده است که خدیجه چون امانت و بزرگواری محمد(ص) را شناخته بود بدو پیام فرستاد اگر آماده تجارت در مال من باشی سهم تو را بیش از دیگران خواهم پرداخت.[۱۰]
پیامبر اسلام(ص):
انّ الله تعالی یبغض الطلاقَ. (ترجمه: خداوند متعال از طلاق به خشم میآید.)
از این سفر سود فراوانی نصیب خدیجه شد، چه، مردی را به تجارت گرفته بود که در امانت، راستگویی و درستکاری شهرت داشت. پس از این سفر تجارتی بود که خدیجه به ازدواج محمد(ص) درآمد. محمد(ص) چنان که نوشتیم ۲۵ ساله و سن خدیجه را ۴۰ سال نوشتهاند، اما با توجه به فرزندانی که خدیجه به دنیا آورد، میتوان احتمال داد که سن او کمتر از این مقدار بوده است و تاریخ نگاران عرب رقم ۴۰ را به دلیل آن که رقم کاملی است انتخاب کردهاند.[۱۱]
خدیجه برای پیامبر(ص) فرزندانی آورد که پسرانش در کودکی درگذشتند و در میان دختران از همه نامدارتر حضرت فاطمه(س) است.(نک: فرزندان پیامبر(ص))
پیامبر اسلام(ص):
ما اَکرَمهُنّ الا کریمٌ و ما اَهانهُنّ الا لَئیمٌ. (ترجمه: جز انسانهای گرانمایه، زنان را گرامی نمیدارند و جز فرومایگان زنان را خوار نمیدانند.)
خدیجه حدود ۲۵ سال با رسول خدا زندگی کرد، و در سال ۱۰ بعثت در ۶۵ سالگی، یک سال و شش ماه پس از بیرون آمدن بنی هاشم از شعب ابی طالب درگذشت. پس از درگذشت وی پیامبر با سوده دختر زمعة بن قیس ازدواج کرد. همسران بعدی پیامبر(ص) عبارتند از: عایشه، حفصه، زینب دختر خزیمه بن حارث، ام حبیبه دختر ابوسفیان، ام سلمه دختر ابوامیه مخزومی، زینب دختر جحش، جویریه دختر حارث بن ابی ضرار، صفیه دختر حیی بن اخطب، میمونه دختر حارث بن حزن.[۱۲]
اسلام |
فرزندان رسول خدا(ص) بجز حضرت فاطمه(س) همگی در زمان حیات آن حضرت، درگذشتند و نسل پیامبر(ص) تنها از طریق فاطمه ادامه یافت. در مجموع، وی ۳ پسر و ۴ دختر داشت:
حادثه دیگری که پیش از بعثت محمد(ص) رخ داد و موقعیت او را در دیده مردم مکه نشان میدهد، داستان نصب حجرالاسود است. میدانیم که خانه کعبه در دوره جاهلیت هم در نظر عرب محترم بود. سالی سیل به درون کعبه راه یافت و دیوارهای خانه را شکست. قریش دیوارها را بالا آوردند و چون خواستند حجرالاسود را نصب کنند، بین سران قبیلهها اختلاف پدیدار شد. رئیس هر قبیله میخواست این شرافت را نصیب خود کند. سرانجام کار بالا گرفت. بزرگان قبیله طشتی پر از خون آوردند و دست خود را در آن فرو بردند و این کار مانند سوگندی بود که به موجب آن باید بجنگند تا پیروز شوند. سرانجام پذیرفتند نخستین کسی را که از در بنی شیبه داخل مسجد شود به داوری بپذیرند، و هرچه او گفت انجام دهند. نخستین کسی که داخل شد محمد(ص) بود. بزرگان قریش گفتند او امین است، داوری وی را میپذیریم. سپس داستان را بدو گفتند. محمد(ص) گفت: جامهای بگسترانید. و چون چنین کردند حجر الأسود را میان آن جامه گذاشت و گفت رئیس هر قبیله یک گوشه از جامه را بردارد، چون جامه را برداشتند و بالا بردند، خود، حجرالاسود را برداشت و بر جای آن نهاد و با این داوری از خونریزی بزرگی ممانعت کرد.[۱۴]
طبق قول مشهور شیعه امامیه، بعثت پیامبر(ص) در ۲۷ ماه رجب بوده است.[۱۵]
محمد(ص) در سالهای نزدیک به بعثت از مردم کناره میگرفت و به پرستش خدای یکتا میپرداخت. سالی یک ماه در کوهی به نام حِرٰاء منزوی میشد و عبادت میکرد(نک: تحنّث). در این مدت هر مستمندی نزد او میرفت به او اطعام میداد. سپس با سپری شدن ماه عبادت به مکه میآمد و پیش از آنکه به خانه برود هفت بار یا بیشتر کعبه را طواف میکرد و به خانه خود میرفت.[۱۶]
در یکی از همین سالهای گوشه گیری وی در حِرٰاء بود که به پیغمبری مبعوث شد. محمد(ص) گفته است: جبرئیل نزد من آمد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمیدانم. دگر بار گفت: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ (ترجمه: بخوان به نام پروردگارت که آفرید.)[۹۶–۱] چنانکه مشهور است سالیان عمر او به هنگام بعثت به چهل سال رسیده بود.[۱۶]
رسول خدا(ص) با تلقی آیههای آغاز سوره علق که نخستین آیههای نازل شده بر او است و با تشریف رسالت از خلوتگاه خود به داخل مکه باز میگردد. در چنین حالت که تا آن شب برای او سابقه نداشته است، طبیعی است که پیش از هر کار دیگری به خانه باز گردد. در خانه او ۳ تن به سر میبردند: خدیجه بانوی گرامی وی، پسر عموی او علی بن ابیطالب و زیدبن حارثه.[۱۶] پیامبر(ص) دعوت به توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اولین کسی که به او ایمان آورد همسرش خدیجه، و از مردان، پسر عمویش علی بنابیطالب(ع) بود که در آن هنگام سرپرستی او را پیامبر بر عهده داشت.[۱۷] در منابع فرق گوناگون اسلامی، از برخی دیگر همچون ابوبکر و زید بنحارثه به عنوان نخستین گروندگان به اسلام نام بردهاند.[۱۸] (نک: نخستین اسلامآورندگان)
هرچند دعوت آغازین بسیار محدود بود، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی داشت و چندی برنیامد که گروه اسلامآورندگان به اطرا
حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
حضرت فاطمه سلام الله علیها، دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و محبوبترین فرد نزد رسول خدا بود.ایشان معصوم سوم و یکی از پنج بانوی قدسی جهان به شمار می رود. مشهورترین لقب آن حضرت «زهرا» است. کنیه ایشان ام ابیها بوده همچنین آن حضرت، دختر معصوم، همسر معصوم و مادر معصوم نیز هست.
ولادت[ویرایش]
شیخ طوسی در «مصباح المتهجد» و اکثر عُلما ذکر کرده اند که ولادت آن حضرت در روز بیستم ماه جمادی الاخر بوده و گفته اند که در روز جمعه سال دوّم از بعثت بوده و بعضی سال پنجم از بعثت گفته اند [۱] و علامه مجلسی رحمه اللّه در «حیاة القلوب » فرموده که صاحب «عُدَدْ» روایت کرده است که پنج سال بعد از بعثت حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و آله و سلّم حضرت فاطمه علیها السلام از حضرت خدیجه متولد شد.
اسامی و القاب[ویرایش]
ابن بابویه به سند معتبر از یونس بن ظبیان روایت کرده است که حضرت صادق علیه السلام فرموده که فاطمه علیهاالسلام را نُه نام است نزد حق تعالی: فاطمه علیهاالسلام و صدیقه و مبارکه و طاهره و زکیه و راضیه و مرضیه و مُحدّثه و زهراء. پس حضرت فرمود که آیا می دانی که چیست تفسیر فاطمه؟ یونس گفت، گفتم: خبر ده مرا از معنی آن ای سید من؛ حضرت فرمود: فُطِمَتْ مِنَ الشَّر؛ یعنی بریده شده است از بدیها، پس حضرت فرمود که اگر امیرالمؤمنین علیه السّلام تزویج نمی نمود اورا، کفوی و نظیری نبود او را بر روی زمین تا روز قیامت نه آدم و نه آنها که بعد از او بودند. [۲]
علامه مجلسی رحمه اللّه در ذیل ترجمه این حدیث فرموده که «صدیقه» به معنی معصومه است، و «مبارکه» یعنی صاحب برکت در علم و فضل و کمالات و معجزات و اولاد کرام و «طاهره» یعنی پاکیزه از صفات نقص و «زکیه» یعنی نموّ کننده در کمالات و خیرات و «راضیه» یعنی راضی به قضای حق تعالی و«مرضیه» یعنی پسندیده خدا و دوستان خدا و «محدّثه» یعنی مَلَک با او سخن می گفت و «زهراء» یعنی نورانی به نور صُوری ومعنوی.
این حدیث شریف دلالت می کند بر اینکه امیرالمؤ منین علیه السّلام از جمیع پیغمبران و اوصیای ایشان به غیر از پیغمبر آخر الزّمان افضل می باشد بلکه بعضی استدلال بر افضلیت فاطمه زهرا علیهاالسّلام بر ایشان نیز کرده اند. [۳]
ودر احادیث متواتره از طریق خاصّه وعامّه روایت شده است که آن حضرت را برای این فاطمه نامیده اند که حق تعالی او را و شیعیان اورا از آتش جهنم بریده است. [۴] [۵]
روایت شده که از حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلّم پرسیدند که به چه سبب فاطمه را بتول می نامی ؟ فرمود: برای آنکه خونی که زنان دیگر می بینند اونمی بیند، دیدن خون در دختران پیغمبران ناخوش است. [۶] [۷]
فضائل[ویرایش]
شیخ صدوق رَحِمهُ اللّه به سند معتبر روایت کرده است که چون حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلم از سفری مراجعت می فرمود اوّل به خانه حضرت فاطمه علیهاالسّلام تشریف می بردند و مدتی می ماندند و بعد از آن به خانه زنان خود می رفتند؛ پس در بعضی از سفرهای آن حضرت جناب فاطمه علیهاالسلام دو دست بند و گلوبند و گوشواره از نقره ساخت و پرده بر دَرِ خانه آویخت، چون آن جناب مراجعت فرمود به خانه فاطمه علیهاالسّلام تشریف برد و اصحاب بر در خانه توقف نمودند چون حضرت داخل خانه شد و آن حال را در خانه فاطمه مشاهده فرمود، غضبناک بیرون رفت و به مسجد درآمد و به نزد منبر نشست، حضرت فاطمه دانست که حضرت برای زینتها چنین به غضب آمدند، پس گردنبند و دست بند ها و گوشواره ها را کند و پرده ها را گشوده و همه را به نزد آن جناب فرستاد و به آن شخص که آنها را می برد گفت به حضرت بگو که دخترت سلام می رساند و می گوید اینها را در راه خدا بده. چون آنها را به نزد آن حضرت آوردند سه مرتبه فرمود: کرد فاطمه آنچه را که می خواستم پدرش فدای اوباد! دنیا از برای محمد و آل محمد نیست اگر دنیا در خوبی نزد خدا برابر پشه ای بود خدا در دنیا کافران را شربتی آب نمی داد؛ پس برخاست و به خانه فاطمه علیهاالسلام داخل شد. [۸]
شیخ مفید و شیخ طوسی از طریق عامه روایت کرده اند که حضرت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که فاطمه پاره تن من است هرکه او را شاد گرداند مرا شاد گردانیده است و هرکه او را آزرده کند مرا آزرده است، فاطمه علیها السّلام عزیزترین مردم است نزد من. [۹] [۱۰]
شیخ طوسی از عایشه روایت کرده است که می گفت: ندیدم احدی را که در گفتار و سخن شبیه تر باشد از فاطمه به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله وسلّم چون فاطمه به نزد آن حضرت می آمد او را مرحبا می گفت و دستهای او را می بوسید و در جای خود می نشاند، چون حضرت به خانه فاطمه می رفت برمی خاست و استقبال آن حضرت می کرد و مرحبا می گفت و دستهای آن حضرت را می بوسید. [۱۱]
در «قُرْب الاسناد» به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که حضرت رسالت صلی اللّه علیه وآله وسلّم مقرر فرمود که هر چه خدمت بیرون در باشد از آب و هیزم و امثال این ها حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام به جا آورد و هر چه خدمت اندرون خانه باشد از آسیا کردن و نان و طعام پختن و جاروب کردن و امثال اینها با حضرت فاطمه علیهاالسّلام باشد. [۱۲]
ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام حسن علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود که در شب جمعه مادرم فاطمه علیهاالسلام در محراب خود ایستاده ومشغول بندگی حق تعالی گردید و پیوسته در رکوع و سجود و قیام و دعا بود و تا صبح طالع شد شنیدم که پیوسته دعا می کرد از برای مؤمنین و مؤمنات و ایشان را نام می برد و دعا برای ایشان بسیار می کرد و از برای خود دعائی نمی کرد، پس گفتم: ای مادر! چرا از برای خود دعا نکردی چنانکه از برای دیگران کردی؟ فرمود: «یا بُنَی! الْجارُ ثُمَّ الدّار»؛ ای پسر جان من، اوّل همسایه را باید رسید و آخر خود را. [۱۳]
ثعلَبی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که روزی حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلّم به خانه فاطمه علیهاالسّلام درآمد فاطمه را دید که جامه پوشیده از جُلهای شتر و به دستهای خود آسیاب می گردانید و در آن حالت فرزند خود را شیر می داد، چون حضرت او را بر آن حالت مشاهده کرد آب از دیده های مبارکش روان شد و فرمود: ای دختر گرامی، تلخیهای دنیا را امروز بچش برای حلاوتهای آخرت. پس فاطمه علیهاالسّلام گفت: یا رسول اللّه حمد می کنم خدا را بر نعمتهای او و شکر می کنم خدا را بر کرامتهای او؛ پس حق تعالی این آیه را فرستاد:«وَلَسوْفَ یعطیک ربُّک فَتَرْضی »؛ [۱۴] یعنی حق تعالی در قیامت آن قدر به تو خواهد داد که راضی شوی. [۱۵] [۱۶]
واز حسن بَصْری نقل شده که می گفت: حضرت فاطمه علیهاالسّلام عابد ترین امت بود و در عبادت حق تعالی آن قدر بر پا می ایستاد که پاهای مبارکش ورم می کرد. [۱۷]
واز «حلیه ابو نُعَیم » روایت شده که حضرت فاطمه علیهاالسّلام آن قدر آسیاب گردانید که دستهای مبارکش آبله پیدا کرد واز اثر آسیاب دستهای مبارکش پینه کرد. [۱۸]
حجاب از دیدگاه حضرت فاطمه سلاماللهعلیها[ویرایش]
وقتی پیغمبر خدا صلی اللّه علیه وآله وسلّم به اوفرمود چه چیز بهتر است از برای زن؟ فاطمه علیهاالسّلام گفت: آنکه نبیند مردی را ونبیند مردی اورا؛ پس حضرت نور دیده خود را به سینه چسبانید وفرمود: «ذُرِّیةً بعضهُا منْ بَعْضٍ» [۱۹] [۲۰]
← حجاب حضرت فاطمه سلاماللهعلیها
سید فضل اللّه راوندی در «نَوادر» روایت کرده از امیرالمؤمنین علیه السّلام که شخص نابینائی اذن خواست از حضرت فاطمه علیهاالسلام که داخل خانه شود، فاطمه علیهاالسّلام خود را از او مستور کرد، پیغمبر خدا صلی اللّه علیه وآله وسلّم به فاطمه علیهاالسلام فرمود: به چه سبب خود را مستور کردی وحال آنکه این مرد نابینا ترا نمی بیند؟ عرض کرد: اگر اومرا نمی بیند من اورا می بینم، اگر در پرده نباشم استشمام رایحه می نماید. پس حضرت فرمود: شهادت می دهم که تو پاره تن من می باشی. [۲۱] [۲۲]
حقیقت زن از نظر حضرت فاطمه سلاماللهعلیها[ویرایش]
روزی حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلم از اصحاب خود از حقیقت زن سوال فرمود، اصحاب گفتند که زن عورت است؛ فرمود در چه حالی زن به خدا نزدیک تر است؟ اصحاب جواب نتوانستند، چون فاطمه علیهاالسّلام این مطلب را شنید عرض کرد که نزدیک ترین حالات زن به خدا آن است که ملازم خانه خود باشد و بیرون از خانه نشود. حضرت فرمود: فاطمه پاره تن من است. [۲۳] [۲۴]
تسبیحات حضرت فاطمه سلاماللهعلیها[ویرایش]
برکاتی که از آن حضرت به ما رسیده از جمله تسبیح معروف آن حضرت است که احادیث در فضیلت آن بسیار است و کافی است آنکه هر که مداومت کند به آن، شقی و بد عاقبت نمی شود، و خواندن آن بعد از هر نمازی بهتر است. نزد حضرت صادق علیه السّلام از هزار رکعت نمازگزاردن در هر روزی، [۲۵] و کیفیت آن عَلَی الاْشْهَر سی و چهار مرتبه اللّهُ اَکبَرُ و سی و سه مرتبه اَلْحمدُللّه و سی و سه مرتبه سُبْحانَ اللّه است که مجموع صد می شود.
اولاد حضرت فاطمه سلاماللهعلیها[ویرایش]
آن حضرت را چهار اولاد بوده امام حسن و امام حسین و زینب کبری و زینب صغری که مکنات است به ام کلثوم سلام اللّه علیهم اجمعین و فرزندی را حامله بوده که اورا پیغمبر صلی اللّه علیه وآله و سلّم مُحسن نامیده بود و بعد از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله وسلّم آن طفل را سقط فرمود.
شیخ صدوق گوید: در معنی حدیث نبوی صلی اللّه علیه وآله وسلّم که به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «اِنَّ لَک کنْزا فِی الْجَنَّةِ وَ اَنْتَ ذُوقَرْنَیها» شنیدم که از بعض مشایخ خود که می فرمود: این گنجی که پیغمبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم فرموده به امیرالمؤمنین علیه السّلام که در بهشت دارد، این همان (مُحسن) است که به واسطه فشار دَرِ خانه سِقط شد.
شهادت حضرت فاطمه سلاماللهعلیها[ویرایش]
در روز وفات آن حضرت اختلاف بسیار است و اظهر آن است که وفات آن حضرت در سوم جمادی الاخر واقع شده چنانکه مختار جمعی از بزرگان علماء است و شواهدی است بر این مطلب. علامه مجلسی؛ در جلاء العیون این قول را اصح واَشْهَر میان علمای امامیه دانسته است. [۲۶] پس بقای آن حضرت بعد از پدر بزرگوار خود، نود وپنج روز بوده. واگرچه در روایت معتبر وارد شده است که مدت مکث آن مخدّره بعد از پدر خود در دنیا هفتاد و پنج روز بوده لکن می توان وجهی برای آن ذکر کرد به بیانی که مقام ذکرش در اینجا نیست ولکن خوب است عمل شود به هر دو طریق در اقامه مصیبت و عزای آن حضرت چنانکه فعلاً معمول است.
در «کشف الغمه» وغیر آن روایت کرده اند که چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسّلام نزدیک شد اسماء بنت عمیس را فرمود که آبی بیاور که من وضو بسازم، پس وضو ساخت و به روایتی غسل کرد نیکوترین غسلها و بوی خوش طلبید و خود را خوشبو گردانید و جامه های نو طلبید و پوشید و فرمود که ای اسماء جبرئیل در وقت وفات پدرم چهل درهم کافور آورد از بهشت، حضرت آن را سه قسمت کرد یک حصه برای خود گذاشت و یکی از برای من و یکی از برای علی علیه السّلام، آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند چون کافور را آورد فرمود که نزدیک سر من بگذار پس پای خود را به قبله کرد و خوابید و جامه بر روی خود کشید و فرمود که ای اسماء ساعتی صبر کن بعد از آن مرا بخوان اگر جواب نگویم علی علیه السّلام را طلب کن، بدان که من به پدر خود ملحق گردیده ام، اسماء ساعتی انتظار کشید بعد از آن، آن حضرت را ندا کرد و صدائی نشنید، پس گفت: ای دختر مصطفی ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین کسی که بر روی زمین راه رفته است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه «قابَ قَوْسَین اَوْ اَدْنی» رسیده است، چون جواب نشنید جامه را از روی مبارکش برداشت دید که مرغ روحش به ریاض جنّات پرواز کرده است پس بر روی آن حضرت افتاد آن حضرت را می بوسید ومی گفت: چون به خدمت حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلّم برسی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان، در این حال حضرت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام تشریف آوردند.
در روایت دیگر است که اسماء گریبان خود را چاک زد و از نزد فاطمه علیهاالسّلام بیرون شد، حسنین علیهماالسلام اورا ملاقات کردند فرمودند: ای اسماء، مادر ما کجا است؟ اسماء سکوت کرد، آن دوبزرگوار داخل بیت شدند و دیدند که مادرشان خوابیده است، جناب امام حسین علیه السلام نزدیک شد و حرکت داد آن حضرت را دید که از دنیا رفته است «فَقالَ یا اَخا آجَرَ اللّه فی الْوالِدَة»، گفت: ای برادر، خدا اَجر دهد ترا در مصیبت والده؛ پس امام حسن علیه السّلام خود را روی مادر افکند.
← دفن حضرت فاطمه سلاماللهعلیها
چون پاسی از شب گذشت و دیده ها به خواب رفت جنازه را بیرون آوردند حضرت امیرالمؤمنین و حسن و حسین علیهماالسلام و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بُرَیده و گروهی از بنی هاشم و خواصّ آن حضرت بر حضرت فاطمه علیهاالسّلام نماز کردند و در همان شب اورا دفن کردند. حضرت امیر علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن حضرت کدام است. وبه روایتی دیگر، چهل قبر دیگر را آب پاشید که قبر آن مظلومه در میان آنها مشتبه باشد، و به روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد. اینها برای آن بود که عین موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر او نماز نکنند و خیال نبش قبر آن حضرت را به خاطر نگذرانند و به این سبب در موضع قبر آن حضرت اختلاف واقع شده است. بعضی گفته اند که در بقیع است نزدیک قبور ائمه بقیع علیهماالسّلام و بعضی گفته اند ما بین قبر حضرت رسالت صلی اللّه علیه وآله وسلّم و منبر آن حضرت مدفون است؛ زیرا که حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلّم فرمودند: ما بین قبر من و منبر من باغی است از باغهای بهشت و منبر من بر دری است از درهای بهشت. [۲۷] و بعضی گفته اند که آن حضرت را در خانه خود دفن کردند و این اَصَحّ اقوال است چنانکه روایت صحیحه بر آن دلالت می کند. [۲۸]
صاحب منتهی الآمال گوید که من مصائبی که بر حضرت زهرا علیهاالسّلام وارد شده در کتاب مخصوصی ایراد کردم و آن را «بَیتُ الاَحْزان فی مَصائِبِ سَیدَةِ النِّسْوان» نامیدم. همچنین در کتاب «مفاتیح الجنان» و «هدیة الزایرین» ثواب زیارت و اختلاف در قبر آن حضرت و کیفیت زیارت آن مظلومه را ذکر کرده ام. [۲۹]
امامت امام هادی (علیه السلام)
امامت امام هادی (علیهالسلام) امام هادی (علیهالسلام) دهمین امام شیعیان در نیمه ذی حجه سال ۲۱۲ در اطراف مدینه در محلی به نام «صریا» دیده به جهان گشود [۱] [۲] [۳] و در ۴۱ سالگی [۴] در ماه رجب سال ۲۵۴ در سامرا به دست معتز باللّه، خلیفه عباسی و با سمّ به شهادت رسید [۵] [۶] [۷] نام مادر آن حضرت سمانه و طبق نقل کلینی [۸] سوسن بوده است.
ادله دال بر امامت امام هادی (علیه السلام)[ویرایش]
امام هادی (علیهالسلام) در سال ۲۲۰ پس از شهادت پدر بزرگوارش در ۸سالگی به امامت رسید و مدت امامت آن بزرگوار ۳۳سال بوده است. [۹]
دلایل امامت امام هادی (علیهالسلام) علاوه بر دلایل و نصوصی که بر امامت ائمه دوازده گانه شیعه وجود دارد از قرار ذیل است:
← وصیت امام جواد (علیه السلام)
۱. مهم ترین دلیل امامت امام هادی (علیهالسلام) تصریح و وصیت پدر بزرگوارش امام جواد (علیهالسلام) به امامت ایشان است. کلینی [۱۰] و مفید [۱۱] روایاتی را که در آنها از سوی امام جواد (علیهالسلام) تصریح به امامت امام هادی (علیهالسلام) شده آورده اند.
در یکی از این روایات از قول اسماعیل بن مهران آمده است که گفت: چون امام جواد خواست برای نخستین بار از مدینه به بغداد رود هنگام بیرون رفتنش به او عرض کردم فدایت شوم از این راهی که میروی بر تو نگرانم، پس از شما امر امامت به که منتقل میشود؟ حضرت با روی خندان به جانب من برگشته فرمود: آنچه تو گمان میکنی امسال نیست، وقتی معتصم (دومین بار) او را طلبید، پیش او رفته عرض کردم: پس از شما امر امامت با کیست؟ حضرت فرمود: پس از من امامت با پسرم علی است «الأمر من بعدی إلی ابنی علی». [۱۲] [۱۳]
← نصوص رسیده از پیامبر(ص)
۲. نصوص خاص از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر امامت امام هادی در حدیثی که از سلمان، صحابی بزرگ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده، به طور صریح و روشن به امامت آن حضرت اشاره شده است [۱۴] [۱۵]
← اجماع شیعیان
۳. ابن شهرآشوب و امین الاسلام طبرسی و ابوالفتح اربلی اجماع شیعیان به امامت امام هادی (علیهالسلام) را دلیل محکم و غیر قابل تردید بر صحت امامت ایشان دانسته اند [۱۶] [۱۷] [۱۸]
← انحصار امامت بعد از امام جواد (علیه السلام)
۴. انحصار وراثت و جانشینی برای امام هادی: [۱۹] زیرا امام جواد (علیهالسلام) دو پسر به نامهای علی الهادی و موسی (موسی مبرقع) داشته است. از آنجا که موسی هیچ گاه ادعای امامت نکرد و کسانی را که به امامت ایشان مایل بودند از خود طرد کرد [۲۰] بنابراین امامت منحصر به امام هادی میگردد.
← کرامت امام هادی (علیه السلام)
۵. معجزات و خوارق عادات دلیل دیگر است، که از ایشان نقل شده است. شیخ مفید و ابن شهرآشوب روایات متعددی از طرق مختلف در این مورد ذکر کرده اند [۲۱] [۲۲]
امام حسن عسكری
ابومحمد حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابوطالب، پیشوای یازدهم شیعیان است. [۱]
تاریخ ولادت و شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام[ویرایش]
درباره تاریخ ولادت، محل ولادت و تاریخ شهادت امام حسن عسکری (علیهالسلام) میان مورخان اختلاف است، اما مشهور این است که در ماه ربیع الآخر سال ۲۳۲ ق چشم به جهان گشود و در تاریخ اول ربیع الاول سال ۲۶۰ ق به دستور معتمد عباسی، مسموم و در روز هشتم همان تاریخ به شهادت رسید و پس از اینکه فرزندش، امام زمان (عج) در حالی که پنج سال بیشتر نداشت بر او نماز خواند، در خانه خود در سامرا و در کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد. [۲] [۳]
پدر و مادر امام حسن عسگری علیهالسلام[ویرایش]
پدرش امام دهم، حضرت هادی (علیهالسلام) و مادرش که امّ ولد و بانویی پارسا و شایسته بود «حدیث» یا «سلیل» است، که برخی از او به نام «سوسن» یاد کردهاند [۴] [۵] [۶]
لقب و کنیه امام حسن عسگری علیهالسلام[ویرایش]
مشهورترین لقب حضرت، «عسکری» است. عسکر، نام محلهای در سامرا است و چون امام به فرمان خلیفه عباسی به اجبار در آن محل سکونت داشته به عسکری شهرت یافت. [۷]
امام عسکری (علیهالسلام) دارای دو کنیه است: «ابومحمد» که کنیه مخصوص حضرت است و «ابن الرضا» که به پدر و جدش امام جواد (علیهالسلام) نیز گفته میشد. [۸]
امامت امام حسن عسگری علیهالسلام[ویرایش]
امام ۲۲ سال از دوران زندگیاش را با پدر بزرگوارش سپری کرد و با شهادت پدرش در سال ۲۵۴ق به امامت رسید، امامت ایشان، شش سال بیشتر به طول نیانجامید، ولی در این زمان کوتاه حوادث مهمی رخ داد.
اهمیت دوران امامت ایشان زمانی آشکار میشود که به مسئله غیبت و اهمیت آن پی ببریم، چرا که حضرت باید در این مدت کوتاه مقدمات لازم برای انتقال شیعه از مرحله حضور به مرحله غیبت را فراهم میکرد. [۹]
خلفای همعصر امام حسن عسگری علیهالسلام[ویرایش]
امام حسن عسکری (علیهالسلام) در زمان امامتش، با سه خلیفه عباسی هم عصر بود: معتز عباسی (۲۵۲ـ ۲۵۵ق)، مهتدی (۲۵۵ـ۲۵۶ق) و معتمد (۲۵۶ـ ۲۷۹ق). [۱۰]
امام زمان تنها فرزند امام حسن عسگری علیهالسلام[ویرایش]
شیعه معتقد است که امام حسن عسکری (علیهالسلام)، به جز مهدی موعود (عج)، فرزند دیگری نداشت. مفید در کتاب الارشاد مینویسد: «حسن بن علی عسکری (علیهالسلام)، به جز صاحب الزمان، فرزند دیگری از خود به جای نگذاشت». [۱۱]
دلائل امامت امام حسن عسگری علیهالسلام[ویرایش]
← دارا بودن تمامی فضایل و مکارم
چون بعد از امام هادی (علیهالسلام)، تمامی فضایل و مکارم از قبیل علم، عصمت، زهد، کمال در عقلانیت، تدبر، [۴] و... در امام عسکری جمع گردیده بود، او شایستهترین فرد زمان خویش برای تصدی مقام امامت بود. [۱۲] [۱۳] [۱۴]
ابوبصیر خادم، جریان گفت و گوی امام با رومیان، ترکان و صقالبه به زبان خودشان را مشاهده و از این ماجرا تعجب میکند، اما حضرت، آشنایی با تمام زبانها را فضیلتی میداند که خداوند به او ارزانی داشته، تا این تفاوت میان او و سایر مردم، دلیل و نشانهای برای شناخت حجت خدا شود. [۱۵]
فضایل امام به اندازه ای بود که دشمنان اهل بیت نیز به عظمت و بزرگی او اعتراف میکردند: «لم أرَ له ولیاً ولا عدواً إلاّ وهو یحسن القول فیه والثناء علیه»؛ دوست و دشمن، از او به نیکی و شایستگی یاد و او را ستایش میکنند. [۱۶]
← معجزات الهی
ظهور معجزات الهی و خوارق عادت از ایشان که دیگران از انجام آن ناتوان بودند نیز دلیل دیگری بر امامت حضرت میباشد [۱۷] [۱۸]
←← خبر کشته شدن معتز عباسی
از جمله معجزات امام، پیشگوییها و خبرهایی است که از آینده به اصحاب خود میداد: مانند خبر کشته شدن معتز عباسی، بیست روز قبل از قتلش و.... [۱۹]
←← خبر دادن از خواسته مراجعان
در بسیاری از موارد، امام، نیازهای مادی، معنوی و علمی مراجعان را برآورده میکرد، بدون آنکه خود مراجعان، سخنی به میان آورده باشند.
ابوهاشم، یکی از یاران امام میگوید: هیچ گاه نزد ابوالحسن و ابومحمد (علیهماالسلام) حاضر نشدم، مگر اینکه از آن دو حضرت، دلیل و برهانی بر امامتشان دیدم.
سپس به یکی از معجزات امام اشاره کرده، می گوید: می خواستم از امام تکه ای فلز نقره بگیرم تا با آن برای تبرک، انگشتر بسازم. وقتی نزد امام رفتم، خواسته خود را فراموش کردم. هنگام خداحافظی، امام انگشتری به من داد و گفت: «نقره میخواستی (تا با آن انگشتر بسازی)، اما من به تو (خود) انگشتر را دادم». [۲۰]
← نصوص وارده از پیامبر اکرم
در دسته خاصی از اخبار و روایاتِ وارد شده از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امامان، به معرفی و تعداد جانشینان پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم پرداخته است و چون در این اخبار اسامی خلفای بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با صراحت و بی هیچ ابهامی ذکر شده است، یکی از دلایل نقلی محکم برای اثبات امامت امام عسکری (علیهالسلام) می باشد. [۲۱] [۲۲]
همچنین آن دسته از اخباری که درباره امام زمان (عج) است و شامل نام، نام پدر، کنیه و لقب او میباشد، به دلیل ذکر نام امام عسکری (علیهالسلام) به عنوان پدر امام دوازدهم، از بهترین اخبار دال بر امامت ایشان میباشد. [۲۳] [۲۴]
← روایات وارده از امام هادی علیهالسلام
از برترین دلایل نقلی امامت امام یازدهم، روایات امام هادی (علیهالسلام) است که دو دسته اند:
دسته نخست: روایاتی که امام هادی (علیهالسلام) در پاسخ به اطرافیان، مبنی بر معرفی امام بعدی، برای رفع تصور اشتباه مردم که محمد، فرزند دیگرشان را امام بعدی میدانستند.
امام حسن عسکری (علیهالسلام) را به عنوان امام یازدهم، به شیعیان معرفی میکردند، [۲۵] [۲۶]
علی بن عمر نوفلی میگوید: همراه امام هادی (علیهالسلام) در حیاط منزلشان بودم که محمد، از کنار ما گذشت. به ایشان گفت: فدایت شوم آیا او امام ما بعد از شماست؟ امام پاسخ دادند: «خیر، بعد از من امام شما، فرزندم حسن است». [۲۷]
دسته دوم: روایاتی که شامل وصایا، مکتوبات و سفارش های امام هادی (علیهالسلام) است، که در آن امام عسکری (علیهالسلام) را به عنوان امام بعدی معرفی کرده اند. [۲۸] [۲۹]
امام هادی (علیهالسلام) در یکی از نامه های خود به ابوبکر فهفکی اشاره میکند که شایسته ترین فرد در میان آل محمد، فرزندم حسن (ابومحمد) است: «او خلیفه پس از من است و امر امامت بعد از من به او منتهی میشود، پس از من هر آن چه را که نیاز داری از او بپرس». [۳۰]
دانلود فایلهای بسته آمادهچاپ و نصب تابلو اعلانات مسجدنما همیشه دنبال این بودی یه جایی باشه تا راحت بتونی محتوای مطمئن با طراحی خوب را پیدا کنی؟ همیشه دنبال این بودی یکی کارهای محتوایی را ناظر به مسائل روز انجام بده و دغدغه تأمین محتوا را نداشته باشی؟ همیشه ... ...
دانلود فایلهای بسته آمادهچاپ و نصب تابلو اعلانات مسجدنما همیشه دنبال این بودی یه جایی باشه تا راحت بتونی محتوای مطمئن با طراحی خوب را پیدا کنی؟ همیشه دنبال این بودی یکی کارهای محتوایی را ناظر به مسائل روز انجام بده و دغدغه تأمین محتوا را نداشته باشی؟ همیشه ... ...
دانلود فایلهای بسته آمادهچاپ و نصب تابلو اعلانات مسجدنما همیشه دنبال این بودی یه جایی باشه تا راحت بتونی محتوای مطمئن با طراحی خوب را پیدا کنی؟ همیشه دنبال این بودی یکی کارهای محتوایی را ناظر به مسائل روز انجام بده و دغدغه تأمین محتوا را نداشته باشی؟ همیشه دوست داشتی ... ...
دانلود فایل نقشه ی تابلو فرش دستباف طرح طبیعت کلبه ی زیبا دانلود فایل های کامل نقشه ی طرح تابلو فرش های دستباف طرح طبیعت کلبه ی زیبا تنها سایت ارائه دهنده فایل نقشه ی طرح های تابلو فرش (قیمت نقشه ها حداقل از 50 هزار تومان تا چندین میلیون تومان در بازار با توجه به ... ...
برنامه اکسل متره و برآورد،تهیه صورت وضعیت راه،راه آهن و باند فرودگاه سال1403: -تهیه اتوماتیک و خودکار متره و برآورد،صورت وضعیت در کمترین زمان فقط با وارد کردن شماره آیتم -تهیه ریز متره -تهیه خلاصه متره -تهیه خلاصه فصول -تهیه برگه های مالی و مالی کل -اعمال اتوماتیک ... ...
دانلود فایلهای بسته آمادهچاپ و نصب تابلو اعلانات مسجدنما همیشه دنبال این بودی یه جایی باشه تا راحت بتونی محتوای مطمئن با طراحی خوب را پیدا کنی؟ همیشه دنبال این بودی یکی کارهای محتوایی را ناظر به مسائل روز انجام بده و دغدغه تأمین محتوا را نداشته باشی؟ همیشه ... ...
دانلود فایلهای بسته آمادهچاپ و نصب تابلو اعلانات مسجدنما همیشه دنبال این بودی یه جایی باشه تا راحت بتونی محتوای مطمئن با طراحی خوب را پیدا کنی؟ همیشه دنبال این بودی یکی کارهای محتوایی را ناظر به مسائل روز انجام بده و دغدغه تأمین محتوا را نداشته باشی؟ همیشه ... ...
کتاب صوتی بسیار مفید #روانشناسی_تصویر_ذهنی اثر: #ماکسول_مالتز ترجمه: مهدی قراچه داغی کیفیت اجرا: خیلی خوب ... ...
عنوان مبحث: سوالات نهاد مبحث دانش خانواده و جمعیت (بخش اول) همراه با پاسخ شامل: 9 جلسه تعداد صفحات: 11 سوالات و جواب ها بصورت تایپ شده با فونت استاندارد می باشد که قابلیت سرچ در زمان آزمون را دارد سوالات ترم جدید همراه با پاسخ برای نمره 19 به بالا فرمت: pdf ... ...
کتاب صوتی کتاب_واپسین_گفتار ( یا عالم اوراسینا) ازاسپالدینگ_نویسنده_کتاب_معبدسکوت ... ...
سکس آنان كه با سكس مخالف هستند زودتر به انزال میرسند، زیرا ذهن منقبض آنان عجله دارد تا از شر آن خلاص شود. پژوهشهای معاصر چیزهای بسیار تعجبآوری را میگویند، حقایق شگفتآور. برای نخستین بار، مسترز و جانسون Masters and Johnson در مورد آمیزش عمیق جنسی مطالعه علمی انجام ... ...
تعداد صفحات: 11 نوع فایل: WORD + فایل هدیه: نمونه مصاحبه تشخیصی افسردگی و اعتیاد (8صفحه) فهرست مطالب: شرح حال (مشخصات، علت ارجاع، شکایت عمده، مشکلات موجود و ...) معاینه وضعیت روانی تشخیص مصاحبه بخشی از متن فایل: م: خوابت چطوره؟ ب: زیاد خوب نیست، اگار ... ...
عنوان پاورپوینت: دانلود پاورپوینت کیست هموراژیک تخمدان و درمان آن فرمت: پاورپوینت قابل ویرایشتعداد اسلاید: 27پاورپوینت آماده ارائهفهرست مطالب:مقدمهکیست تخمدان هموراژیک چیستانواع کیست هموراژیککیستهای فولیکولارکیستهای لوتئالعلائم کیست هموراژیک علت کیست هموراژیک عوارض کیست ... ...
دانلود پاورپوینت در مورد [سلول های بنیادی] - شامل 4 فایل مختلف - قابل ویرایش و ارائه - ppt شامل 4 فایل پاورپوینت سلول های بنیادین به زبان ساده: 1. 33 اسلاید: تاریخچه سلول های بنیادی / تعریف سلول های بنیادی / ویژگی های سلول های بنیادی / گونه های سلول بنیادی / انواع سلول ... ...
عنوان پاورپوینت: پاورپوینت بازی زندگی است درس 17 تفکر و سواد رسانه ای پایه دهم فرمت: پاورپوینت pptتعداد اسلاید: 26 پوشش کامل درس همراه با پاسخ فعالیت ها پاورپوینت قابل ویرایش با محیط حرفه ای منطبق با آخرین تغییرات مطالب و رئوس کتاب درسی فونت ... ...
دانلود حل المسائل [طراحی و تحلیل آزمایش]: ویرایش هشتم - داگلاس مونتگومری ( 8 ) - زبان انگلیسی - pdf Solutions Manual for Design and Analysis of Experiments – 8th حل تمرین های کتاب طراحی و تحلیل آزمایش ویرایش 8 فصل های 2 تا 15 814 صفحه pdf ... ...
جزوه امور مالی و حقوق عمومی و دولتی با دیدگاه کاربردی در دفاتر اسناد رسمی آماده برای دانلود مشخصات استاد: سید علیرضا طباطبایی بافقی سردفتر اسناد رسمی 3 یزد و عضو جامعه سردفتران استان یزد تعداد صفحات: 143 فرمت: پی دی اف PDF حجم: 3 مگابایت کیفیت: عالی نوع جزوه (تایپی ... ...
نوع فایل: power point فرمت فایل: ppt and pptx قابل ویرایش 12 اسلاید قسمتی از متن پاورپوینت: بخش 18 تعیین نوع کسب و کار کسب و کاربه تمامی فعالیت های تولیدی، خدماتی، خرید و فروش کالا ها با هدف سودآوری، کسب و کار گویند. فروش و انتقال کالا ها و ... ...
مشخصات فايل نام فايل:دانلود 3 بک دراپ کودک تم فوتبال-کد 8082-8080 نوع فايل:بک دراپ،backdrop پسوند فايل اصلي:JPEG پسوند فايل فشرده:ZIP ابعاد:3712*5249 PIX کيفيت: 300 DPI ويژگي هاي فايل فایل اصلی(Original file) کاربري آسان جايگزين مناسب براي دکورهاي گران ... ...
عنوان پاورپوینت درسی : دانلود پاورپوینت ادبیات بومی 2 درس آزاد فارسی پایه دوازدهم فرمت: پاورپوینت ppt تعداد اسلاید: 27 شامل: متن درس و شعر، معنای روان متن درس و شعر، معنای واژگان مهم، آرایه ها، کارگاه متن پژوهی همراه با جواب، قلمرو زبانی، قلمرو ... ...
نوع فایل: power point فرمت فایل: pptx قابل ویرایش تعداد اسلایدها: 43 اسلاید تصویری از پاورپوینت: این پاورپوینت آموزشی، جذاب، قابل ویرایش، کاملا منطبق با کتب درسی و با تعداد اسلاید ذکر شده تهیه و تنظیم شده است. با بکارگیری نمودار ها ، تصاویر جالب و جذاب و دسته ... ...
پاورپوینت کامل فصل سوم ریاضی چهارم ضرب و تقسیم(همراه با حل تمارین) این محصول قابل ویرایش با فرمت pptx در 68 اسلاید آماده و قابل ارایه می باشد. در صورت شخصی سازی میتونین به واتس آپ شماره ای که زیر درج شده پیام بدین واستون اوکی میکنیم مزایای استفاده از ... ...
مجموعه "اسکیس معماری از بناهای ایرانی" این مجموعه شامل 225 تصویر اسکیس و کروکی معماری از بناهای مختلف ایرانی می باشد. ... ...
عنوان پاورپوینت: پاورپوینت سوره یس، سوره صافات و تفسیر نمونه درس 10 قرآن پایه هشتمفرمت: پاورپوینت قابل ویرایش تعداد اسلاید: 26 پوشش کامل درس (جلسه اول و دوم) به همراه صوت آیات پاورپوینت قابل ویرایش با محیط حرفه ای منطبق با آخرین ... ...
جزوه معتبر درس الاستیسیته آماده برای دانلود مشخصات دانشگاه: صنعتی شریف استاد: دکتر محسن اصغری تعداد صفحات: 90 فرمت: پی دی اف PDF کیفیت: خوب حجم: 20.6 مگابایت نوع جزوه (تایپی یا دست نویس): دست نویس ... ...
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا